قضاوت زود هنگام مردم درباره نداشتن شریک زندگی

برخی افراد با وجود این که فرد موفقی هستند اما نمی‌توانند مجرد بودن خود را بپذیرند.

تعداد مجردها هر روز در حال افزایش است،‌ با این حال مردم همچنان اصرار دارند به آن‌ها بگویند به زودی شریک زندگی‌شان را پیدا خواهند کرد.

دلیل این همه ترحم و دلسوزی چیست؟

 پرسیدن این سوال که آیا فردی “هنوز” مجرد است و اطمینان دادن به او از این که به زودی “فرد دلخواه خود را پیدا خواهد کرد”، شاید نشانه توجه و حتی حساسیت ما نسبت به دوستان مجردمان به نظر برسد اما این جملات ساده،‌ حس شرمساری از تجرد را منتقل می‌کنند و احتمالا بیشتر مضر هستند تا مفید.

شرمساری از تجرد از نگرش منفی نسبت به افرادی که شریک زندگی ندارند،‌ سرچشمه می‌گیرد.

افرادی که شریک زندگی ندارند احتمالا باید غمگین و تنها باشند؛ آن‌ها با جدیت به دنبال شریک زندگی می‌گردند اما هنوز فرد دلخواه‌شان را پیدا نکرده‌اند؛ و احتمالا مشکلی دارند که باعث شده تنها بمانند.

ریشه همه این کلیشه‌ها فشاری است که برای مطابقت با معیارهای دیرین اجتماعی وجود دارد: این که شریک زندگی، خانه مشترک، فرزند و سگ تمامی آن چیزی است که برای یک زندگی شاد به آن‌ نیاز داریم. 

در حالی که دهه‌هاست مردم به طور مداوم در حال ارزیابی دوباره این معیارهای اجتماعی هستند، تحقیقات اخیر نشان می‌دهد که شرمساری از تجرد همچنان به میزان قابل توجهی وجود دارد.

داده‌های یک نظرسنجی که سرویس دوست‌یابی “مچ” (Match) میان ۱۰۰۰ نفر از بزرگسالان مجرد در بریتانیا انجام داده، نشان می‌دهد که ۵۲ درصد از این افراد با “آغاز دوران همه‌گیری” حس شرمساری از تجرد را تجربه کردند؛ احتمالا به این دلیل که در این دوران تمرکز روی این که افراد در طول دوره‌های مختلف محدودیت رفت و آمد روی چه کسانی می‌توانند حساب کنند، بیشتر شد.

و با این که ۵۹ درصد از شرکت‌کنندگان در این نظرسنجی از “وضعیت تاهل” خود “رضایت” داشتند، باز هم در معرض سوالات مداخله‌گرانه قرار گرفته بودند. 

این نوع سوگیری‌ها نسبت به افراد مجرد تحقیر کننده هستند و در بسیاری از کشورها دیگر منسوخ شده اند.

 بلا دی‌پائولو، روانشناس اجتماعی که در زمینه تجرد تحقیق می‌کند و کتابی هم در این رابطه نوشته، می‌گوید: “تجرد زمانی به عنوان دوره گذار در نظر گرفته می‌شد، دوره‌ای که در آن افراد در انتظار ازدواج یا تجدید فراش بودند.”

اما به گفته او امروزه آمریکایی‌ها در بیشتر سال‌های دوران بزرگسالی خود مجرد هستند.

به گفته خانم دی‌پائولو، طبق آمار اداره سرشماری ایالات متحده، در سال ۱۹۷۰، ۴۰ درصد از جمعیت آمریکا از زوج‌های متاهل و فرزندان‌شان تشکیل می‌‌‌شد و فقط ۱۷ درصد از مردم این کشور مجرد بودند و تنها زندگی می‌کردند.

این در حالی است که تا ۲۰۱۲، جمعیت مجردها در آمریکا به ۲۷ درصد رسید و تعداد خانوده‌های متشکل از والدین و فرزندان به ۲۰ درصد کاهش یافت.

 اما با وجود این آمار‌های در حال تغییر، روایت‌ها و پژوهش‌ها آشکارا نشان می‌دهند که افراد مجرد، هنوز هم نه تنها از سوی دوستان و آشنایانی که شریک زندگی دارند،‌ بلکه همچنین از سوی خودشان تحت فشار هستند.

حتی با این که به نظر می‌رسد مجردها به شکلی فزاینده وضعیت تاهل خود را می‌پذیرند و آن را انتخاب می‌کنند، فشار برای رفتن به قرارهای عاشقانه لزوما از میان نرفته است.

اما بعید نیست که در آینده شاهد دست کم برخی پیشرفت‌ها در این زمینه باشیم چرا که حضور فزاینده افراد مجرد در میان جمعیت احتمالا به تدریج از باورهای منفی در رابطه با تجرد خواهد کاست.

شرمساری از تجرد چه زیان‌هایی دارد؟

الیسون آبرامز، روان‌درمانگر ساکن نیویورک می‌گوید: “شرمساری از تجرد یعنی در مورد کسی که شریک زندگی ندارد و بر خلاف انتظارات جامعه در یک سن مشخص ازدواج نکرده ،‌ قضاوت منفی داشته باشیم.”
 به اعتقاد او این مساله باعث می‌شود افرادی که شریک زندگی ندارد در معرض رفتارهایی “متفاوت” قرار بگیرند.

ایپک کوچوک، یکی از کارشناس اپلیکیشن دوست‌یابی هپن (Happn) که در پاریس زندگی می‌کند،‌ می‌گوید: “اگر مجرد باشی، مردم غالبا فکر می‌کنند، آدم بی‌حوصله و تنهایی هستی.”

 در نظرسنجی سرویس دوست‌یابی مچ از شرکت‌کنندگان پرسیده‌ شد، رایج‌ترین عباراتی که در مورد تجرد از دیگران شنیده‌اند و باعث خجالت‌شان شده کدام است.

۳۵ درصد به عبارت “به زودی یک نفر را پیدا خواهی کرد”،‌ اشاره کردند، ۲۹ درصد از آن‌ها گفتند جمله “احتمالا خیلی تنهایی ” را زیاد شنیده‌اند و ۳۸ درصد هم به طور کلی نسبت به وضعیت تاهل خود ابراز تاسف کردند.

 دی‌پائولو می‌گوید، از جمله باورهای نادرست در مورد مجردها این است که زوج‌های متاهل مهارتی ویژه‌ برای زندگی کردن دارند که افراد مجرد از آن بی‌نصیب هستند؛ این که زندگی مجردها “غم‌انگیز” است؛ و مجرد بودن به معنای خودخواه بودن در نظر گرفته می‌شود.

( در واقع بنابر برخی پژوهش‌ها این‌ تصورات باورهایی نادرست هستند و از جمله آن‌ها می‌توان به مطالعه‌ای اشاره کرد که سال ۲۰۱۸ در آلمان انجام شد و نشان داد همه کلیشه‌های مربوط به شوربختی مجردها و سعادتمندی زوج‌ها صحت ندارند.)

 کلیشه‌های مربوط به افراد مجرد،‌ نه تنها نادرست هستند بلکه پیامدهای زیانباری هم با خود به همراه دارند.

به گفته آلیسون آبرامز، شرم درونی‌شده ناشی از نگرش‌های جامعه نسبت به تجرد می‌تواند تاثیری منفی بر تصور فرد از خودش داشته باشد.

حتی اگر دوستان و بستگان یک فرد به او به دلیل وضعیت تاهلش احساس شرم ندهند، تجربه نکردن رویدادهای مهم زندگی از جمله ازدواج و بچه‌دار شدن می‌تواند – به خصوص برای فردی که به طور جدی به دنبال شریک زندگی هستند- اثراتی مخرب به همراه داشته باشد چون این چیزی است که جامعه غالبا از آن‌ها انتظار دارد.

 آبرامز می‌گوید: “بارها دیده‌ام که این مساله در بروز افسردگی تاثیر داشته است.”

وجود یک “سناریو”ی پذیرفته شده برای زندگی موفق می‌تواند حتی کسانی که از زندگی مجردی راضی هستند را وادار کند در نگرش خود تجدید نظر کنند و تنها برای هماهنگی با هنجارهای فرهنگی جامعه به دنبال چیزی بروند که کاملا مطمئن هستند آن را نمی‌خواهند.

 اما شرمساری از تجرد تنها در رفتارهای دوستان و والدین کنجکاو ریشه ندارد.

دولت‌ها هم با ارائه مزایای مختلف به افرادی که رسما ازدواج کرده‌اند و بی‌نصیب گذاشتن مجردها از این مزایا، در این مساله نقش دارد.

برخی بر این باورند چنین اقدام‌هایی پیامی در رابطه با “مسیر درست” در زندگی منتقل می‌کنند که هر چند برای افراد دارای شریک زندگی حکم تشویق را دارد اما باعث درونی شدن این ذهنیت در مجردها می‌شود که درک درستی از بزرگسالی ندارند.

 به گفته دی‌پائولو یک نمونه از این مزایا در آمریکا این است که کارمندان می‌توانند همسران‌شان را به بیمه درمانی خود اضافه کنند؛ گزینه‌ای که برای مجرد‌ها وجود ندارد و آن‌ها نمی‌توانند چنین کاری را برای افراد مهم زندگی‌‌ خود از جمله دوستان نزدیک یا خواهر و برادرشان انجام دهند.

زوج‌ها و خانواده‌ها علاوه بر این از طیفی از مزایا برخوردارند که مجردها در حوزه‌های دیگر به آن‌ها دسترسی ندارند و از جمله آن‌ها می‌توان به تعطیلات ارزان یا کمک‌هزینه‌های ویژه‌ به خانواده‌های دارای فرزند اشاره کرد.

دختر در خانه مانده در برابر مرد عزب

اما شرمساری از تجرد هم مثل هر باور فرهنگی منفی دیگر، زنان و مردان به یک اندازه تحت تاثیر قرار نمی‌دهد.

زنان مجرد معمولا بیشتر تحت فشار هستند و برخی فرهنگ‌ها هم بیش از سایرین بر ازدواج و فرزندآوری تاکید دارند.

 پیش از هر چیز، واژه‌هایی را در نظر بگیرید که برای توصیف زنان و مردان مجرد به کار می‌رود: دختر ترشیده (Spinster) در برابر مرد عزب (Bachelor).

واژه انگلیسی” Spinster” در اواخر دوران قرون وسطی برای توصیف زنانی به کار می‌رفت که به طور حرفه‌ای پشم‌ریسی می‌کردند و بیشترشان مجرد بودند.

در آن زمان پیدا کردن کارهایی با جایگاه اجتماعی پایین‌‌تر برای زنان مجرد آسان‌تر بود و موقعیت‌های شغلی بهتر به طور کلی به زنان متاهل می‌رسید چون به واسطه شوهرانشان می‌توانستند لوازم مورد نیاز برای کارهای با جایگاه اجتماعی بالاتر را فراهم کنند.

 این کلمه به مرور زمان معانی ضمنی منفی‌تری هم پیدا کرده و در فرهنگ عامه از آن برای تحقیر زنان مجرد ( و جوان) استفاده می‌شود.

این اصطلاح در فیلم خاطرات بریجت جونز ساخته شارون مگوایر هم به کار رفته است. این فیلم داستان زنی در اوایل دهه ۳۰ زندگی را روایت می‌کند که با وجود داشتن موقعیت خوب شغلی در لندن، با مجرد بودن خود مشکل دارد.
 در مقابل مردان مجرد یا “Bachelor” (در زبان انگلیسی) به شکل افرادی شوخ‌طبع و احتمالا خوش‌برخورد ( اگر نگوییم هرزه) به تصویر کشیده می‌شوند که از غم و غصه فارغ هستند و نهایت لذت را از زندگی می‌برند. 

دی‌پائولو می‌گوید: بنابر خرد متعارف ازدواج برای زنان بیشتر از مردان اهمیت دارد.

بنابراین من فکر می‌کنم زنان مجرد بیشتر در معرض سوال‌های آزاردهنده از جمله ‘آیا با کسی رابطه داری’ قرار می‌گیرند؟”

آبرامز می‌گوید مراجعان زن او بیشتر از مردان تجربیات خود از احساس شرمساری از تجرد را به اشتراک می‌گذارند و البته به این موضوع هم اشاره می‌کند که بیشتر مراجعانش زن هستند.

 دی‌پائولو می‌گوید: “مردان مجرد هم ممکن است در معرض رفتارهای تحقیر‌کننده قرار بگیرند و دست کم گرفته شوند” مثلا این که مردم به چشم کودکانی به آن‌ها نگاه می‌کنند که در مراقبت از خود ناتوان هستند و یا “به چیزی به غیر از رابطه جنسی” فکر نمی‌کنند.

 از سوی دیگر فرهنگ‌ها هم در رواج شرمساری از تجرد نقش مهمی دارند.

آبرامز می‌گوید مراجعان مجردی با برخی پیش‌زمینه‌های فرهنگی از جمله کره‌ای، چینی و هندی داشته که اعضای خانواده‌شان حس شرمساری شدیدتری را به آن‌ها منتقل می‌کنند.

به گفته او عده‌ای از مراجعانش که از مناطق مرکزی آمریکا به نیویورک نقل مکان کرده‌اند هم شرایط مشابهی دارند.

این فرهنگ‌ها غالبا بر نقش‌های سنتی زنان و مردان در مقوله ازدواج تاکید بیشتری دارند و عدم مطابقت با این سنت‌ها به ویژه ممکن است غیرمتعارف به نظر برسد.

آبرامز می‌گوید: “یکی از مراجعینم که ۳۰ سال یا حتی کمتر سن داشت یک بار به من گفت خانواده‌اش احساس شرم می‌کنند چون هنوز بچه‌ ندارد. “

“قدرت اعداد”

اما معنای مجرد بودن در حال تغییر است و برخی کارشناسان معتقدند که تغییرات هم در نوع نگرش‌ها و هم در بافت جمعیتی دنیا می‌تواند به عادی شدن تجرد کمک کند؛ مساله‌ای که احتمالا از قضاوت‌های زودهنگام در مورد افرادی که شریک زندگی ندارند، می‌کاهد.

 در سال‌های اخیر چهره‌های تاثیرگذار شبکه‌های اجتماعی، همین‌طور سلبریتی‌های سنتی با افتخار از تجرد خود حرف زده‌اند.

به عنوان مثال اما واتسون، هنرپیشه انگلیسی علنا خود را “خود-همسر” توصیف کرده و از دیگران خواسته که نبود رابطه عاشقانه در زندگی‌شان را نکته‌ای مثبت بدانند و نسبت به آن دید منفی نداشته باشند.

آبرامز می‌گوید: “به نظر من هر چه تعداد کسانی که وضعیت تجرد خود را پذیرفته‌اند بیشتر شود، افراد بیشتری هم این آزادی را حس می‌کنند که چنین کاری را انجام دهند.”

 اپلیکیشن دوست‌یابی “بامبل” در اکتبر ۲۰۲۱ میان بیش از ۸۵۰۰ نفر از کاربران خود در کانادا، فرانسه، آلمان، هند،‌ مکزیک، فیلیپین، استرالیا، بریتانیا و آمریکا یک نظرسنجی برگزار کرد که نشان داد ۵۳ درصد از کاربران در دوران همه‌گیری کووید-۱۹ متوجه شدند که “بد نیست برای مدتی تنها باشند. ”

علاوه بر آن از زمان شیوع این بیماری، عده‌ زیادی از افراد مجرد از احساسات و نتایج مثبت وضعیت تاهل خود خبر داده‌اند.

طبق نظرسنجی سرویس دوست‌یابی مچ، ۴۲ درصد از این افراد گفته‌اند از تنها بودن در دوران همه‌گیری “لذت” برده‌اند.

 با همه این‌ها، کارشناسان امیدوارند این تغییرات جمعیت شناختی باعث ادامه روند بهبود قضاوت‌ها نسبت به تجرد شود.

دی‌پائولو از روند صعودی جمعیت افراد مجرد با عنوان “قدرت اعداد” یاد می‌کند و می‌گوید ” تقریبا هر بار اداره سرشماری ایالات متحده آخرین آمار خود را منتشر می‌کند،‌ یافته‌ها از افزایش تعداد افراد مجرد و سهم بیشتر آنها از جمعیت نسبت به قبل خبر می‌دهد.”

 او می‌گوید: “وقتی تعداد زیادی از جمعیت ازدواج نکرده باشند – مثلا در آمریکا نزدیک به نیمی از جمعیت مجرد هستند اصرار به این که این افراد مشکل دارند، سخت‌تر خواهد شد.”

الگو برداری از تنظیم احساسات و تعهد به اهداف ورزشکاران المپیکی

ورزشکاران المپیکی در مورد تنظیم احساسات و تعهد به اهداف، چه چیزی می توانند به ما بیاموزند؟

المپیکی ها اغلب به عنوان انسان هایی با قدرت بدنی و ذهنی باورنکردنی دیده می شوند.

بازی های المپیک 2020 توکیو به خوبی برگزار شد و سخت است که تحت تأثیر استعداد، عزم و اراده ورزشکارانی که هر ساله از سرتاسر جهان در رقابت هستند، قرار نگیریم.

برای بسیاری از ما غیر المپیکی ها، فکر داشتن چنین قابلیت هایی فقط یک رویا است.

اما تحقیقات در روان‌شناسی ورزشی نشان می‌دهد که در واقع مهارت‌هایی وجود دارد که می‌توانیم از متخصصان بیاموزیم، به شرطی که خودمان بخواهیم کار کنیم.

چه چیزی یک ورزشکار المپیکی را می سازد؟

المپیکی بودن نه تنها مستلزم داشتن استعدادهای فیزیکی فوق العاده است، بلکه به مقدار باورنکردنی کنترل روانی نیز نیاز دارد.

روانشناسان ورزشی چندین دهه تلاش کرده اند تا عناصر روانشناختی کلیدی را که باعث رشد بزرگترین ورزشکاران جهان می شوند، را شناسایی کنند.

برای مثال، ورزشکاران حرفه ای، سطوح بالایی از اشتیاق و تعهد نسبت به ورزش خود را نشان می دهند.

آنها بیشتر از افراد عادی به توانایی های خود ایمان دارند-  ایمانی که می تواند از آنها در برابر اثرات منفی استرس محافظت کند.

انعطاف پذیری و عزم راسخ به آنها کمک می کند تا از شکست بازگردند.

به داستان این ورزشکار توجه کنید:

غواص بریتانیایی تام دیلی در سه المپیک قبلی شرکت کرده بود و موفقیتی کسب نکرده بود اما ناامید نشد و این بار بالاخره در توکیو اولین مدال طلای المپیک خود را به دست آورد.

نکته ی دیگر اینکه ورزشکاران، در حین رقابت، باید به طور موثر احساسات و توجه خود را تنظیم کنند تا بهترین عملکرد را تضمین کنند. کنترل نکردن احساسات ممکن است عملکرد آنها را تحت فشار به خطر بیاندازد – پدیده ای که اغلب از آن به عنوان “خفگی” یاد می شود.

انصراف سیمون بایلز ژیمناست، از تیم زنان ایالات متحده و فینال های همه جانبه برای تمرکز بر سلامت روانی خود، به تمام جهان نشان داده است که آگاهی ورزشکاران از عملکرد عاطفی و روانی خود و اهمیت سلامت روان چقدر مهم است.

یک ورزشکار حرفه ای برای دستیابی به این اهداف باید از نظم بالایی برخوردار باشد.

اما نظم و انضباط چگونه توسعه می یابد؟

در حالی که ژنتیک در شکل گیری یک ورزشکار حرفه ای نقش دارد، تجربیات زندگی و عوامل محیطی نیز بسیار مهم هستند.

ویژگی هایی مانند خودکارآمدی (اعتقاد شما به توانایی شما در انجام یک کار) از طریق تجربه و حمایت مستمر از سوی دیگران ایجاد می شود.

مطالعات نشان می‌دهد که ایجاد یک محیط حمایتی که اراده آزاد، بیان عاطفی و بازخورد غیرقابل کنترل را ترویج می‌کند، برای افزایش بهزیستی روان‌شناختی ورزشکاران مهم است.

این نوع محیط چیزی را که ما آن را “انگیزه مستقل” می نامیم، تقویت می کند، که انگیزه ای برای انجام یک عمل بر اساس علاقه یا لذت شخصی است.

تحقیقات نشان داده است که رفتارهایی که به طور مستقل انگیزه دارند، به احتمال زیاد در درازمدت حفظ می شوند.

قهرمانان المپیک اغلب با عوامل استرس زای متعدد مربوط به عملکرد ورزشی، شغل و زندگی شخصی خود سروکار دارند.

اما کار آنها مستلزم آن است که انعطاف پذیری خود را توسعه دهند و به عوامل استرس زا به عنوان چالش هایی که باید بر آنها غلبه کرد نگاه کنند.

عملکرد یک ورزشکار همچنین می تواند تحت تأثیر انواع نشانه های محیطی از جمله همسالان، حریفان، امکانات تمرینی، فعالیت های تمرینی و مربی آنها قرار گیرد.

بنابراین مربیان نقش مهمی در شکل دادن به محیط ورزشکار و ارتقای عملکرد بالا دارند.

اتخاذ طرز فکر حرفه ای ها

چه برای المپیک 2024 پاریس تمرین می کنید یا برای امتحان دانشگاه، استفاده از برخی از مهارت های روانشناختی مورد استفاده المپیکی ها می تواند به شما کمک کند تمرکز و انگیزه را در زندگی خود حفظ کنید.

خواه می خواهید بیشتر ورزش کنید، مصرف الکل خود را کاهش دهید، یا شاید در خانه یا محل کار بهره وری بیشتری داشته باشید – تکنیک های زیر می توانند به شما در اتخاذ یک طرز فکر حرفه ای کمک کنند.

1. هدف گذاری

 ورزشکاران حرفه ای اغلب اهداف کوتاه مدت و بلندمدتی را تعیین می کنند.

تعیین اهداف «هوشمند» (مشخص، قابل اندازه‌گیری، قابل دستیابی، واقع‌بینانه و محدود به زمان) می‌تواند به شما کمک کند تا به آن پیروزی‌های کوچک دست یابید تا در حین پیشرفت به سوی هدفی بزرگ‌تر، انگیزه داشته باشید.

هنگام تعیین اهداف برای خود، سعی کنید با پیوند دادن آنها به ارزش هایی که به آنها اهمیت می دهید، آنها را معنادار کنید.

برای مثال، ممکن است بخواهید سلامتی یا پیشرفت تحصیلی خود را در اولویت قرار دهید.

انجام این کار می تواند به تقویت انگیزه شما برای رسیدن به اهدافتان کمک کند.

 2. برنامه ریزی

دستیابی به یک هدف اغلب می تواند زمان و تلاش قابل توجهی را ببرد، همانطور که در ورزشکارانی که برای المپیک آماده می شوند، می بینیم.

برنامه ریزی یک مهارت روانشناختی مهم است که می تواند به شما در تنظیم رفتارتان در حین حرکت به سمت اهدافتان کمک کند.

 ایجاد برنامه های عملیاتی دقیق را در نظر بگیرید که مشخص می کند چه زمانی، کجا و چگونه به سمت هدف خود پیشرفت خواهید کرد.

برنامه اقدام شما ممکن است به شکل زیر باشد:

 هر روز بعد از ظهر ساعت 3:00 بعدازظهر (زمانی که) به سمت استخر شنای محلی (جایی) می روم و به مدت 45 دقیقه (چگونه) شنا می کنم.

علاوه بر این، ایجاد برنامه های مقابله ای دقیق به شما کمک می کند تا برای چالش های احتمالی که ممکن است مانع دستیابی به هدف شوند، آماده شوید.

برای مثال:

 اگر استخر خیلی شلوغ باشد، به جای آن برای 45 دقیقه دویدن در پارک می روم.

 3. خودگویی مثبت

 بسیاری از ورزشکاران در تمرینات انعکاسی مانند صحبت با خود شرکت می کنند تا به آنها کمک کند روی کار در حال انجام تمرکز یا تمرکز کنند.

 شناسایی کلمات یا عبارات کلیدی مثبت مانند “من می توانم آن را انجام دهم” و “من تقریباً آماده هستم” می تواند به تغییر توجه شما و افزایش انگیزه برای استقامت در موقعیت های دشوار یا چالش برانگیز کمک کند.

خودگفتاری مثبت همچنین می تواند به افزایش خودکارآمدی شما کمک کند، که پیش بینی کننده قوی برای نتایج مثبت مختلف است.

4. تصویر سازی ذهنی

 قبل از دویدن به سمت خرک یا اجرای سرویس در والیبال، ورزشکاران اغلب از تصاویر ذهنی برای تجسم عملکرد خود استفاده می کنند.

تجسم مراحل مورد نیاز برای انجام یک عمل یا رسیدن به هدف می تواند انگیزه و لذت پیش بینی شده از تکمیل فعالیت برنامه ریزی شده را افزایش دهد.

 بنابراین دفعه بعد که به تماشای رقابت بهترین های جهان برای کسب افتخار می نشینید، به این فکر کنید که چگونه می توانید طرز فکر یک المپیکی را بپذیرید و انگیزه داشته باشید که به روش خود برتر شوید.

نویسنده : فاطمه عسگری

علوم اعصاب شناختی

قسمتی از کتاب علوم اعصاب شناختی

روانشناسی، نوروفیزیولوژی و فلسفه ذهن، بدن و مغز

مولفین گرهاردبنتکا و هانس وربیک

مترجمین دکترامین رفیعی پور و لیلا السادات میرصیفی فرد

بدن زنده یا مجموعه داده فیزیکی؟

عدم تقارن چگونه مغز و ذهن به طور فزاینده ای مورد بحث هستند؟

فیشته در کتاب (علم دانش) نوشته است بیشتر انسان ها زودتر می توانند خود را تکه ای از گدازه در ماه باور کنند تا اینکه خود را بخاطر خویشتن در نظر بگیرند.

فیشته تقلیل گرایی را محکوم می کند که بر اساس آن گفته می شود انسان

چیزی جز قطعه ای از طبیعت نیست.

چنین به نظر می رسد که دویست سال پس از فیشته و در پرتو علوم اعصاب مدرن، این امر به طور خاصی به روز شده باشد. زیرا بسیاری از معاصران به راحتی آماده هستند تا خود را برده مغز بدانند و آزادی و مسئولیت خویش را ازبین ببرند.

به نظر می رسد که این روزها به سختی این یافته هگل پذیرفته می شود مبنی بر اینکه به وسیله جمجمه نیست که مرتکب قتل ودزدی وشعرسرایی و غیره میشویم.

غالبا انسان بودن به فرآیندهای مغزی محدود می شود و به موجودی ذهنی

تبدیل میگردد، براین اساس که مغز قرار است تصمیم بگیرد و به این وسیله دیده شود که ما و دنیامان را بسازد.

اگر مغز همه اینها را به وجود می آورد،چه کسی مقصر است؟ و چه کسی پول  کتاب ها را که چنین پایان نامه هایی را پیشنهاد می کنند جمع آوری می کند؟

بعضی نویسندگان چشم انداز زندگی ذهنی آگاهانه را که در مغزشان بومی سازی کرده اند به صورت یک تراشه رایانه ای ارائه میدهند.

تظاهرات ذهنی زندگی به شکل مجموعه داده قابل فیزیکی شدن تبدیل میگردد.

به هر جای علوم نگاه کنیم، جریان بی پایانی از کاهش گرایی عصبی را کشف      می کنیم.اغلب عبارات به صورت زیر ارائه می شود

1، من (مغزمن) یک ماشین زیستی پردازش اطلاعات هستم.

2، مغز دنیای خود را بر می انگیزد، ایجاد میکند و میسازد.

3، من توسط فرآیندهای عصبی تعیین می شوم.

4، شعور شیئی در میان اشیا است و کورکورانه از قوانین علمی طبیعی

پیروی میکند. پدیده های ذهنی کاملا از نظر فیزیکی قابل توضیح هستند.

در اینجا واقعیت که مغز و تظاهرات ذهنی به تمامیت ارگانیسمی تعلق دارند

مورد توجه قرار نمی گیرد.این موضوع فراتر از بحث است که ما به مغزمان

نیاز داریم تا همانطور که زندگی میکنیم،زندگی کنیم.با این حال ما به عنوان یک فرد،بیش از یک ناحیه مغزی هستیم.

آنتونیو داماسیو: تعامل مغز، ارگانیسم و محیط

آگوستین برای پاسخ به این سوال که زمان چیست؟ نوشت که اگر کسی چیزی

نپرسد،پس می داند.

از یک طرف ما پدیده ها را به خوبی می شناسیم. از طرفی در درک آن مشکل داریم. با آگاهی از آنچه در درونمان اتفاق می افتد،مواردی چون گرسنگی،اشک ها،خنده را تجربه می کنیم. لگدها ومشت ها و جریان تصویری که به نام احساسات

و کلمات می اندیشیم.

داماسیو می نویسد: درساده ترین و ابتدایی ترین سطح خود، آگاهی به ما امکان میدهد میل مقاومت ناپذیری را برای زنده ماندن و ایجاد نگرانی برای خویش تشخیص دهیم. در پیچیده ترین سطح خود، آگاهی به ما کمک می کند تا نسبت به

دیگران توجه داشته باشیم و هنر زندگی را بهبود ببخشیم.

در حال حاضر عصب شناسان و فیلسوفان درباره ی راه های رسیدن به آگاهی   بحث میکنند.

شیوه های مختلفی برای برخورد با گزاره های فلسفی و عصب شناسی درباره زندگی ذهنی آگاهانه ما وجود دارد.یکی از مسیرهایی که توسط نوسیندگان مختلف در پیش گرفته شده  است شامل این فرض است که

نگاه کردن به یک روی سکه کافی است زیرا اظهارات فلسفی و عصب شناسی

در نهایت به همین نتیجه می رسند. فیلسوفانی که این خط مشی را اتخاذ میکنند،

براین عقیده اند که بینش های عصب شناسی را می توان به حداقل می رساند،

یعنی به یافته ها و تردیدهای فلسفی تقلیل داد. برعکس صاحب نظران علوم اعصاب که این مسیرها را دنبال میکنند معتقدند که حقایق سخت گویای همه چیز است و

فلسفه چیز جدیدی به چیزهایی که آنها نظارت می کنند و همانطور که قبلا شناخته شد اضافه نمیکند.

تفاوت های بین رویکردهای فلسفی و عصب شناسی را برجسته میکنند یا به سادگی آثاری را که از حوزه تخصصی خود نشات نمی گیرند نادیده می انگارند. داماسیو یکی از این افراد نیست.او می خواهد مسیر دیگری را طی کند زیرا درمی یابد این فرض که ماهیت تجربیات ذهنی را می توان به طور موثر با مطالعه همبستگی های رفتاری آنها درک کرد،اشتباه است.

جدا از دیدگاه سوم شخص علمی طبیعی، داده های اول شخص و همچنین    دیدگاه های دوم شخص از تعاملات روزمره با افراد دیگر باید به همان اندازه در نظر گرفته شود. علاوه بر این،پرداختن به موضوع آگاهی از دیدگاه تکاملی نیز سودمند است.

داماسیو تاکید می کند که مغزها همانطور که در برخی از آزمایشات فکری فلسفی

فرض میشود در خلا وجود ندارند بلکه به موجود زنده تعلق دارند که در تعامل مداوم با محیط فیزیکی و بیولوژیکی و اجتماعی قرار دارد بدن انسان ذهن خودآگاه است.

به گفته داماسیو خویشتن ما بر اساس خود اولیه استوار است.

اولین گام تولید احساسات اولیه است، احساسات ابتدایی هستی که خود به

خود از خود اولیه سرچشمه میگیرد. گام بعدی خود- هسته ای است.                 به طور خاص، در مورد رابطه بین ارگانیسم و شی، خود- هسته ای در مورد عمل است.خود – هسته ای در دنباله ای از تصاویر آشکار میشود که شیئی را توصیف میکند که با خویش اولیه درگیر میشود و آن خویشتن اولیه و از جمله احساسات اولیه اش را اصلاح میکند.

خویشتن اصلی یا خود- هسته ای آگاه است.ولی بر همه چیزهایی که ما فکر       می کنیم تسلط ندارد.

در نهایت، خود-زندگی نامه ای باید مورد توجه قرار گیرد، زیرا انسان ها به دلیل خود زندگی نامه ای هستند که از گذشته خود میدانند ومیتوانند به آینده رجوع کنند. داماسیو خود-زندگی نامه ای را بیوگرافی آگاهانه میبیند.خود- زندگی نامه ای

در طی سال ها رشد میکند.در حالی که خود- هسته ای مدام درحال تقلا در نظر گرفته میشود،خود-زندگی نامه ای میتواند خفته باشد. ما اشکال دیگری از ذهنیت را مدیون خود- هسته ای یا خود اصلی و خود زندگی نامه ای هستیم.

برای اهداف عملی، آگاهی طبیعی انسان مربوط به فرآیند ذهنی است که در آن همه این سطوح خود عمل میکنند و به تعداد محدودی از محتویات ذهن پیوندی لحظه ای به یک نبض از خود اصلی ارائه میدهند.

از نظر داماسیو در برابر دیدگاهی که فقط برای مغز پرس وجو میکند،استدلال نماید.

هر ساختار مغزی به یک کل بزرگتر تعلق دارد. همانطور که او تاکید میکند نورون ها درباره بدن هستند و این درباره بودن اشاره بی وقفه به بدن، ویژگی تعیین کننده نورون ها، مدارهای نورون ومغزها دارد. نورون ها سلول های جسمی هستند.داماسیو

این واقعیت را جدی میگیرد که ما بدن خود را تجربه می کنیم.او به موجب این نگرش خود را به طرز متفاوت و جالبی از سایر دانشمندان رشته تخصصی جدا میکند.بدن نقطه مرجع همه ادراکات حسی ماست.

احساسات به انسان ها تعلق دارند و از نظر داماسیو آنها در تقابل دائمی با عقل هستند و به ویژه در درگیری ها یا انتخاب شریک، معنای احساسات در زندگی ما مشخص میشود. آنها به تعامل سوما و مغز برمی گردند.

احساسات به واکنش متناسب به دنیای درون و محیط کمک میکند.

از نقطه نظر نوروبیولوژیک آمیگدال، قشر پیش پیشانی شکمی، شکنج کمربندی و

همچنین برخی از مناطق ناحیه حرکتی تکمیلی درگیر هستند. درصورت بروز ضایعات در نواحی مربوطه، افراد محدودیت ها و تغییرات در احساسشان تجربه میکنند.

داماسیو بدن را به عنوان تئاتر احساسات می داند و به موجب آن تاکید میکند که

احساسات در هوا معلق نیستند و در مغز قابل محل سازی نیستند و بلکه احساسات به کل ارگانیسم مرتبط هستند. با پیدایش آنها فرآیندها و واکنش های ارگانیسمی تطبیق ممکن است همزمان رخ دهند. اینها همئوستاز را تضمین میکنند و از این رو به ادامه ی زندگی ارگانیسم کمک میکند. ما میتوانیم احساسات خود را بازتاب دهیم و یا از آنها فاصله بگیریم.

حتی موجودات تک سلولی، مثل آمیب های ساده یا سلول های باکتریایی که مانند ما مغز ندارند، توانایی تطبیق رفتار خود را دارند. آنها از مولکول های شیمیایی برای حس کردن و پاسخ برای تشخیص شرایط خاص در محیط خود از جمله حضور دیگران استفاده میکنند. از نظر داماسیو این آغوش یا گاهواره ذهن است، او برای اطمینان از نظر هانس جوناس پیروی میکرد که احتمالا منظور شلر با اشاره به برای خود بودن و در درون خود از ساده ترین موجودات می باشد.

از این گاهواره یک خود- فرایند سازمان یافته می تواند توسعه یابد و به ذهن اضافه شود در نتیجه آغازی برای ذهن های آگاه پیچیده فراهم میکند.

داماسیو از این اندیشه قدیمی استفاده میکند که کل بیش از مجموع اجزای آن است

که به منطق ارسطو باز میگردد. با وجود اینکه ما اجزای حیات را میدانیم ارگانیسم چیزی فراتر از تجمع سلول های زنده است. از دیدگاه او احساسات و هوش خلاق باهم هم افزایی میکردند که در نهایت منجر به فرآیندهای فرهنگی میشد.

به گفته داماسیو ناخودآگاه از قدیمی ترین شکل های زندگی برمی آید بیشتر از آنچه فروید و یونگ در خواب دیده اند.

 زیست شناسی تکاملی مدرن،انسان را به یاد اندیشه قدیمی ارسطویی در مورد مقیاس طبیعت می اندازد که از یک سو به خویشاوندی موجودات زنده درمیان خود میپردازد و از سوی دیگر درباره نقش خاص انسان که هنوز نقش دیگری دارد بحث میکند.

ابعاد واقعیت نسبت به حیوانات یا گیاهان موجود است. آنچه داماسیو به عنوان شکل توسعه یافته متاخرتر و بسیار پیچیده تر از یک زندگی ذهنی تصور میکند، طبق نظر ارسطو و بعدا از توماس آکویناس، چیزی است که در مقیاس طبیعی در مقایسه با سایر موجودات زنده در سطح بالاتری قرار دارد. درست همانند این متفکران داماسیو بر موجودات زنده بدون مغز تاکید میکند تا آنجا که مونادها به ظاهر هوشمندانه و هدفمند رفتار میکنند. همچنین با توجه به این موضوع،تصور داماسیو مبنی بر اینکه ارگانیسم ما تحت تاثیر یک اصل سازمانی است که ساختار تداوم و بقا را تضمین میکند اعمال میشود.

با تکامل پستانداران دامنه فرآیندها به طور قابل توجهی گسترش یافت.

مشاهده ذهن خودآگاه در اپتیک تکامل از اشکال ساده زندگی به سوی موجودات پیچیده و بیش پیچیده مانند ما به طبیعی شدن ذهن کمک میکند و نشان میدهد که آن نتیجه پیشرفت های پلکانی پیچیدگی در اصطلاح بیولوژیکی است .

از این نظر می توان به یک بند ناف بلند اندیشید که ذهن خودآگاه را به اعماق تنظیم کننده های ابتدایی و کاملا ناخودآگاه پیوند میدهد، احتمالا به همین دلیل است که داماسیو مشابه لایب نیتس و برگسون اهمیت فرآیندهای ناخودآگاه را برای

زندگی ما برجسته میکند. به گفته داماسیو تصویر سخت و نرم افزار رایانه ای که اغلب به آسانی توسط عصب شناسی مورد استفاده قرار میگیرد کمکی به توضیح آگاهی انسان نمیکند. مشکل تلقی میشود که چنین تصاویری از وضعیت های اساسی متفاوت اجزای مادی موجودات زنده و ماشین های مهندسی شده غفلت میکنند. داماسیو بیان میکند که تحقیق مغز رشته ای است که به نفع ما است یا میتواند باشد. این امر میتواند به ما کمک کند تا توضیحی در مورد آنچه که شرایط

انسان را تشکیل میدهد پیدا کنیم. دقیقا این مساله با کرامت انسان مطابقت دارد که هم حفظ میشود و هم تقریبا تقویت میگردد.

اعتماد به صدای درون یا شهود

حس ششم، الهام، شهود یا صدای درون؛ آن را هرچه بنامید فرقی نمی کند؛ زندگی ما پر از انتخاب‌ها و تصمیم‌هایی است که به شهود ما وابسته‌اند. اما چگونه می‌توان به غریزه اعتماد کرد و به صدای دل گوش سپرد؟ مطالعات علمی نشان داده‌اند که شهود نه از دل یا جایی در امحاء و احشا یا قلب که از ناحیه‌ای در مغز ما نشأت می‌گیرد و در شرایطی می‌تواند ابزاری ارزشمند باشد که گوش سپردن به آن ما را به سوی زندگی بهتری رهنمون می‌شود.

همه ما با شهود یا فراست (درک مستقیم یا بیواسطه) intuition آشنایی داریم. خصوصا در فرهنگ و ادبیات فارسی از کشف و شهود و گوش سپردن به “صدای دل” بسیار سخن گفته شده است.

در گذشته شهود زمینه ای چشمگیر برای مذاهب، عرفان و علوم خفیه بوده‌است، و امروزه روشنگری چگونگی این پدیده در هسته نگاه روان‌شناسی و روان‌پزشکی است، چنانکه همیشه زمینه ای پرکاربرد در ادبیات نوشتاری و سینما نیز بوده‌است.  

با این همه تصور غالب در دنیای امروز این است که عقل دقیق تر از شهود است و گوش سپردن به “صدای درون” نمی تواند و نباید جای استدلال عقلی و منطقی را بگیرد. اما مطالعات علمی چیز دیگری می‌گویند. تجربه های افراد بسیاری نیز نشان داده که شهود می تواند شما را در مسیر درست هدایت کند.

شهود دریافت بی‌میانجی یک چیز یا فراگیری دانش بی‌نیاز از اثبات و استدلال است.
تعریف شهود از سوی فیلسوفان: دسترسی سرراست به دانش ناخودآگاه، شناخت ناخودآگاه، حسگر درونی، بینش درونی به شناسایی الگوی ناخودآگاه و توانایی پی بردن به چیزی غریزی بی‌نیاز به استدلال آگاهانه.


 اما چگونه باید به این بینش و دریافت بیواسطه گوش داد و به آن توجه کرد. در این درس از منظری علمی به این موضوع پرداخته‌ایم.

چنانکه گفته شد؛ به طور سنتی تصور می‌شود که عقل دقیق تر از شهود است؛ با این حال، برخی از مطالعات علمی مانند آنچه توسط گروهی از دانشمندان به رهبری پروفسور ماریوس آشر انجام شد، این اظهارات را زیر سوال برده است. در این مطالعه، محققان به این نتیجه رسیدند که تصمیم‌های مبتنی بر شهود در درصد بالایی از موارد، به همان اندازه تصمیم‌های مبتنی بر عقل معتبر و یا حتی از آن معتبرتر هستند.

آیا تا به حال برایتان پیش آمده که عقل شما بر چیزی به عنوان امری معتبر صحه بگذارد اما شما در عمق وجود خود عمیقا معتقد باشید که چنین نیست؟ در چنین مواقعی ممکن است هیچ دلیل قانع کننده ای هم برای عدم اعتماد به استدلال عقل خود پیدا نکنید؛ در واقع گاه، هیچ دلیل منطقی برای این احساس شما وجود ندارد، اما شهود و صدای دل شما می گوید که حق با شماست.

شهود یا ردّ زمان در حافظه سلول‌ها حک می‌شود

در طی زمان و در طول زندگی هر فرد ذهن، تجربیات بی نهایتی را ثبت و ضبط می کند.  دورترین خاطراتی که داریم به زمانی که چهار ساله بودیم برمی گردد. از آن زمان، و در طول زندگی، با افراد زیادی ملاقات کرده و موقعیت‌های بسیاری را، چه خوب و چه بد تجربه کرده‌ایم. 

همه این تجربیات در بخشی از حافظه شما ثبت شده است، اگرچه نمی‌توان آنها را به وضوح  به خاطر آورد و یافتن برخی از وقایع و خاطرات بسیار دشواراست.

به همین ترتیب، گاهی وقتی فردی را برای اولین بار می بینید حس ناخوشایندی به شما دست می دهد و احساس می کنید که این فرد قابل اعتماد نیست در حالی که هیچ دلیل منطقی برای این حس تان ندارید؛ یا وقتی که می خواهید تصمیمی بگیرید و بر خلاف تمام استدلالها و دلایل مثبت، حس می کنید که این تصمیمی اشتباه است.

این ها می تواند به این دلیل باشند که شما یک بار با فردی با آن ویژگی ها اعتماد کرده اید و او فرد خوبی از آب درنیامده است. یا در گذشته تصمیم مشابهی گرفته اید که اشتباه بوده است. 

اثر تمام برخوردها و رفتارهای ما در طول زندگی به مثابه وراثت در سلول های عصبی حک می شوند که به آن engram می گویند. ( انگرام یا رد عصبی، نورونی است که با شکل‌گیری خاطرات فعال می‌شود و زمانی که این نورون‌ها در زندگی روزانه با محرک‌هایی مانند تصویر، بو یا حس چشایی تحریک می‌شوند، خاطرات بازمی‌گردند. نمایش یا باز نمود حافظه را در مغز رد عصبی نامیده‌اند که مسیر دیرپائی است و در نتیجهٔ تحریک بافت عصبی زنده در همه بخش‌های مختلف مغز پدید می‌آید.)

 آثار به جا مانده در سلولهای حافظه یا انگرام ها به دلیل بار تطبیقی زیادی که دارند برای نوع بشر بسیار ارزشمند هستند و تقریبا تمام داشته های حسی ما را شکل می دهند، داشته هایی که با یک بو یا تصویر یا چشیدن یک طعم موجب بازآفرینی و بیدار شدن خاطره های مرتبط با آن می شوند.

به عنوان انسان، ذهن شما با ارزش ترین چیزی است که دارید. یادگیری ذهن، بر اساس تجربیات، به شهود شما کمک می کند تا قدرت پیدا کنید. به هر حال، هر یک از ما در طول زندگی باید تصمیمات بی شماری بگیریم، و این تنها استدلال و عقل نیست که به ما در گرفتن تصمیم ها و انتخاب ها کمک می کند. شهود یا فراست نیز در این زمینه بسیار کارآ و مفید است.

شهود چگونه کار می‌کند؟

شاید ندانید اما از صبح که بیدار می شویم تا شب که می خوابیم و در طی روز صدها کار کوچک و بزرگ خود را به کمک شهود انجام می دهیم.

شما با کمک شهود خود، در کمتر از ثانیه تصمیم می گیرید. به عنوان مثال، برای این که سوار مترو شوید یا اتوبوس، دیگر از استدلال استفاده نمی‌کنید زیرا بارها این کار را انجام داده‌اید و می‌دانید که چه نوع حمل و نقلی سریع‌تر است. به این ترتیب شهود، شما را راهنمایی می کند.

حال فردی را تصور کنید که در جنگل به دنیا آمده و خارج از تمدن بزرگ شده است. اگر او را به شهر بیاورید، نمی داند مترو بهترین گزینه است یا اتوبوس. دلیلش این است که او هرگز قبلاً این کار را نکرده است و ردی (engram) از این تجربه در ذهن او باقی نمانده و ثبت نشده است. بنابراین میبینید که شهود چیزی جادویی یا ماورایی نیست که شما با آن متولد شوید. در واقع، شهود و فراست با یادگیری از همه چیزهایی که در اطراف خود زندگی می بینید و تجربه می کنید، ایجاد می شود.

به گفته مارگاریتا آمستوی د سانچز، دانشمند عصب شناس، شهود حاصل استفاده از تجربه، غریزه و ابتکار است؛ استفاده از شهود باعث متصل شدن سه حوزه تفکر، تجربه و موقعیت به یکدیگر شده و موجب می شوند تا تفکر منطقی-انتقادی، خلاقیت و هوش هیجانی به طور متعادل با یکدیگر ادغام شوند.

غریزه و شهود

غریزه بقا و تولید مثل، دو مورد از غرایز ذاتی است که با آنها متولد می شویم. اینها به ما -به عنوان گونه‌ای از انواع- اجازه داده‌اند تا صدها قرن به حیات خود ادامه دهیم. این غرایز به ما اجازه می دهند که بدون نیاز به استدلال از آنچه ما را تهدید می کند فرار کنیم. غرایز، نتیجه یادگیرهای قبلی است که توسط اجداد ما انجام شده است.

به همین ترتیب، برای اینکه بدانید چگونه از آتش فرار کنید، ابتدا باید خطرناکی شعله های آتش را یاد می گرفتید. برای اینکه الان بدانی نباید دستت را در روغن داغ بگذاری، باید در کودکی یاد می گرفتی که این کار خطرناکی است و باید از تابه های داغ دوری کنی. به عبارت دیگر، بسیاری از آنچه که امروزه برداشت می‌شود، میوه آن چیزی است که قرن‌ها پیش کاشته شده است.

هنگامی که یاد گرفتید چه چیزی شما را تهدید می کند، بدن شما در کسری از ثانیه واکنش نشان می دهد و این شهود یا فراست است که عمل می کند. پس، شهود شما قابل اعتماد است زیرا حاصل تجربیات، کتاب ها، فیلم ها و همه آن چیزی است که در طول زندگی یاد گرفته اید.

بنابراین، هنگام تصمیم گیری، هرگز نباید شهود خود را دست کم بگیرید، زیرا حاوی اطلاعات بسیار دقیقی است.

نکته مهم: یادمان باشد که اعتماد به شهود و الهام‌ها بدان معنا نیست که هر بار که شهود ما چیزی گفت، درست و بجا است. چیزی که ما در اینجا به عنوان شهود در مورد آن صحبت می کنیم، غرایز اساسی بقا است که به انسان اجازه داده خود را با آن شرایط سازگار کند. بنابراین منظور ما مهارت در پیشگویی یا موفقیت در مسائل با اتکا به شانس و تصادف  نیست.

شهود از کجا می‌آید؟

اگرچه به نظر می‌رسد که شهود یا احساسات درونی (gut feeling) اغلب از جایی در درون ما ناشی می‌شوند، اما آنها نه تصادفی هستند و نه واقعاً از دل یا قلب یا شکم منشا می‌گیرند.

ارتباط عصبی میان شکم و مغز غالبا این وضعیت را برای تجارب عاطفی و مشکلات ناشی از آن ایجاد می کند که به عنوان ناراحتی گوارشی ثبت شوند. هنگامی که با اضطراب، ترس یا اطمینان حس می کنید چیزی اشتباه است، ممکن است دچار پیچش معده، درد یا حالت تهوع شوید. این حالت از جایی نشأت می گیرد که اصطلاح “gut feeling”  یا “احساس شکمی/درونی” از آن گرفته شده است.

کارشناسان چند توضیح بالقوه برای این احساسات ارائه کرده اند:

فرآیندهای طبیعی مغز

منابع تحقیقاتی قابل اعتماد، این جرقه های شهود را به فرآیندهای خاص مغز، مانند ارزیابی و رمزگشایی عاطفی و سایر نشانه های غیرکلامی مرتبط می دانند.

بر این اساس؛ همانطور که روزتان را پیش می‌برید، مغزتان داده‌های حسی محیطتان را جمع‌آوری و پردازش می‌کند. شما از برخی از این اطلاعات کاملاً آگاه هستید اما از اغلب آنها آگاه نیستید ولی بر رفتار ما تاثیر می‌گذارند و به عنوان شهود، فراست، الهام یا احساسی درونی خوانده می شوند.

به عنوان مثال، اگر متوجه شدید که دو نفر در جلوی مغازه ای داد و فریاد می کنند و یکدیگر را هل می دهند، احتمالاً راهتان را کج می کنید و از آن طرف خیابان می‌روید؛ اما نمی گویید چیزی در درون‌تان  به شما گفته است که به آن سمت خیابان بروید، زیرا بر اساس اطلاعات موجود، تصمیمی مستدل گرفته‌اید.
  اما حقیقت آن است که مغز شما این فرآیندها را به طور خودکار انجام می‌دهد تا به شما کمک کند برای هر موقعیتی که ممکن است پیش بیاید آماده شوید. (غریزه بقا)   از آنجایی که این فرآیندها در «پس‌زمینه» اجرا می‌شوند، ممکن است همیشه آگاه نباشید که چه می بینید و آن چه که می بینید (یا می شنوید، لمس می کنید، می‌بوئید یا می‌چشید) به چه معناست.
  اگر ناگهان میل شدیدی برای عبور از خیابان داشتید، چه می کنید؟ هیچ دلیل روشنی هم پشت این انگیزه وجود ندارد، اما نمی توانید نادیده‌اش بگیرید.

چند ثانیه پس از عبور شما، تابلوی ساختمان جلویی، درست همان جایی که داشتید راه می‌رفتید، سقوط می‌کند. ناباورانه خیره می شوی، قلبت می تپد. از کجا می دانستی که باید راهت را کج کنی؟

این جلوۀ شهود البته هیچ ارتباطی به حس ششم عرفانی یا الهامات غیبی ندارد. به احتمال زیاد هنگام راه رفتن، مشاهدات ناخودآگاهی داشته اید.

شاید گوشه ای از تابلو کنده شده و آویزان بود، یا تابلو در باد تکان می خورد و به ساختمان سیلی می زد. شاید عابران دیگری متوجه شدند و از مسیر خارج شدند و شما هم بدون اینکه متوجه شوید دنبال آن‌ها راهتان را کج کردید.

پیش‌بینی بر اساس تجربه

احساسات درونی یا شهود را به عنوان نوعی پیش بینی بر اساس تجربیات و رد عصبی (انگرام) نیز می توان در نظر گرفت. خیلی از اوقات، خاطراتی که حتی به طور کامل به خاطر نمی‌آورید، یا اطلاعاتی که آگاهانه از آنها آگاه نیستید، می توانند شما را راهنمایی کنند.

 مطالعه‌ای در سال 2016  که سعی در اندازه گیری شهود داشت، این ایده را آزمایش کرد:
محققان از دانش‌آموزان خواستند به صفحه‌ای از نقاط متحرک ریز نگاه کنند و تعیین کنند که آیا این نقاط به سمت راست یا چپ صفحه حرکت می‌کنند.

همزمان، محققان به شرکت کنندگان تصاویری را نشان دادند که برای القای احساسات مثبت یا منفی طراحی شده بودند: توله سگ، نوزاد، تفنگ، مار. این تصاویر به آنها می گفت که نقاط روی صفحه به کدام سمت حرکت می کنند.

شرکت کنندگان این تصاویر را فقط با یک چشم دیدند، اما نمی دانستند که آنها را می بینند. آنها نقاط را از طریق یک استریوسکوپ آینه ای مشاهده می‌کردند، دستگاهی که به محققان اجازه می داد آن تصاویر را از آگاهی آگاهانه شرکت کنندگان مسدود کنند.

وقتی شرکت کنندگان این تصاویر را “دیدند”، تصمیمات آنها سریع تر و دقیق تر شد. پاسخ‌های رسانایی پوست، که برانگیختگی فیزیولوژیکی را اندازه‌گیری می‌کند، نشان می‌دهد که شرکت‌کنندگان از نظر فیزیکی نیز به تصاویر واکنش نشان می‌دهند – حتی اگر هرگز متوجه نشوند که به چه چیزی نگاه می‌کنند.

این مثال‌ها را در نظر بگیرید که چگونه اطلاعات موجود در مغز شما- حتی اگر از آن آگاه نباشید – می‌تواند احساسات درونی‌تان را برانگیزند. رسانه ها خصوصا از این موضوع کمال استفاده یا سواستفاده را می‌برند. مثلا این که شما نسبت به خبر جنگ در اوکراین بیشتر از جنگ یمن یا آوارگی مردم سوریه اهمیت می دهید یا دلتان می سوزد، به میزان اطلاعات و نوع اخباری برمیگردد که در ذهن شما از این دو رویداد انباشته و ثبت شده است.

مثال‌های  آشنای دیگر از حس شهود یا الهام بر اساس احساسات درونی:

گروهی از دوستانتان از شما دعوت می کنند که در کافه محبوبتان گرد هم جمع شوید. حسی درونی به شما می گوید که نروید، و شما دعوت را رد می کنید.
  روز بعد، می شنوید که تقریباً همه کسانی که به آن قرار رفتند دچار مسمومیت غذایی شدند. آن موقع است که تازه یادتان می‌آید چندی پیش یکی از دوستان چیزی در مورد غیربهداشتی بودن آن کافه و مسمومیتش تعریف کرده بود.

با شخصی در یک برنامه آنلاین آشنا می شوید و بعد از چند هفته ارتباط پیامکی، قرار می شود شخصا همدیگر را ملاقات می کنید. همه چیز خوب شروع می شود، اما ناگهان احساس ناراحتی می کنید، اگرچه نمی توانید دلیلش را بگویید.

در نهایت تماس می گیرید و می گویید که حالتان خوب نیست و قرارتان را لغو می کنید. در خانه، تلاش می‌کنید تا بفهمید چه اتفاقی افتاده است، به نمایه و پیام‌های اولیه تان نگاه می‌کنید.

برخی از اطلاعات -مثلا آخرین شغل، جایی که به مدرسه رفته، چگونگی پایان آخرین رابطه اش، و …  از لحاظ زمانی با یکدیگر در تضادند. شما در آن لحظه متوجه دروغ‌ها نشدید، اما آن دروغ ها همچنان به عنوان پرچم‌های قرمز عمل می‌کردند تا حواس شما را به خود جلب کنند.

چه زمانی به شهود خود اعتماد کنید

تکاپو و شلوغی زندگی روزمره می تواند هماهنگی با شهود یا همان راهنمایی احساسات درونی تان را برای شما سخت کند. وقتی برنامه‌ریزی می‌کنید که می‌خواهید برای آن روز چه کاری انجام دهید و خود را در آن مسیر قرار می‌دهید، گوش دادن به آنچه شهودتان ممکن است به شما بگوید دشوار است. با این حال، نادیده گرفتن آن اشتباه بزرگی است، زیرا شهود یا اتکا به احساسات درونی‌ می تواند به شما کمک کند زندگی بهتری داشته باشید.

آیا من خوشحال  و راضی هستم؟

اولین مطالعه روانشناسی در مورد شهود به کارل یونگ روانپزشک سوئیسی نسبت داده می شود، که استدلال می کرد شهود یکی از ابعاد شخصیت است. او استدلال کرد افرادی که با شهود یا احساسات درونی خود هماهنگ هستند، بیشتر به افکار خود اجازه می‌دهند بر تجربه آنها تسلط یابد. 

این بر خلاف رویکرد “از پایین به بالا” به زندگی است که در آن تصمیم ها بر اساس داده ها گرفته می شوند. افرادی که به شهود خود متکی هستند، اجازه می دهند افکار و احساسات‌شان، کنترل را در دست بگیرند.

شهود از کجای مغز می‌آید؟

مطالعه ای که توسط تیمی از متخصصان در دانشگاه آیووا انجام شد نشان داد که “محور شهود” در قشر جلوی مغز قرار دارد. این ناحیه در اصطلاح فنی vmPFC (قشر پیش پیشانی شکمی) نامیده می شود.

حتما دیده اید که در فیلم های کمیک یا سری فیلم های  X-Men، پروفسور ایکس چگونه از قدرت های روانی خود استفاده می کند؟ او انگشتانش را روی شقیقه هایش می گذارد و چشمانش را می بندد. سپس، از مرکز پیشانی او، امواج انرژی به همه جهات می‌تابد. محور شهود درست همانجاست، وسط پیشانی.

این مطالعه همچنین تاکید می کند که کلید موفقیت، داشتن شهود بالاست.

بدون اتکا به شهود خود، در مقابل بازاریابی و تبلیغات تجاری و بمباران رسانه‌ها، افرادی ساده لوح تر و آسیب پذیرتر هستید.

یک عبارت مشهور می گوید: “هرگز به خاطر اعتماد به شهود خود عذرخواهی نکنید. مغز شما می تواند حقه بازی کند، قلب شما می تواند کور باشد، اما دل شما همیشه درست می‌گوید.

در گفتار ساده نیم‌کره راست مغز با سازوکار مغزی وابسته به زمینه های شهودی مانند زیبایی‌شناسی یا توانایی‌های همگانی خلاقیت پیوند دارد.

مراقبه بهترین راه برای هماهنگ شدن با شهود شماست

یادگیری اعتماد به شهود، مانند هر عادت دیگری، نیازمند تمرین، تعهد و فداکاری است. اما نترسید، زیرا این فرآیند آسان‌تر از آن چیزی است که فکر می‌کنید؛ زیرا شهود نوعی حدس یا پیش گویی احساسی است که می توانید با چند تکنیک ساده آن را تیزتر کنید.

مراقبه چه نقشی در تربیت شهود دارد؟

مراقبه چیزی نیست جز راهی برای تربیت ذهن.  مراقبه با برقراری ارتباط شما با محیط اطرافتان و باز کردن گسترۀ تجربه تان می تواند آزادی عاطفی بیشتری برای شما فراهم کند. این تکنیک قدیمی می تواند به شما کمک کند آرام شوید و به وضعیت شفافیت ذهنی برسید. هر چه بیشتر برای رسیدن به این وضعیت تمرین کنید، در تصمیم گیری بهتر خواهید بود.

مطالعات یک عصب روانشناس در دانشگاه ویک فارست ثابت کرد که افراد می‌توانند فعالیت مغز خود را از طریق مراقبه افزایش دهند. از نظر فنی، این افراد با مراقبه اتصال نورون‌‍‌ها را به یکدیگردر قشر جلوی مغز بهبود بخشیدند. این ناحیه ای از مغز است که مسئول کنترل رفتار و تصمیم گیری است.

اما این تحقیقات برای آن دسته از ما که می‌خواهیم تصمیم‌گیری‌های خوبی داشته باشیم، چه معنایی دارد؟

نتایج این مطالعات نشان داد که مراقبه شما را مستقیم و بیواسطه به حس فوق العاده قدرتمند اما گریزانی از دانش درونی پیوند می‌دهد؛ دانشی که به شما کمک می‌کند تا زندگی‌ای با گزینه‌های بهتر داشته باشید. بینشی که می‌تواند حتی برای سلامتی شما مفید باشد. 
و اگر کسانی که مراقبه می‌کنند در تلاش‌های خود موفق هستند، شما نیز می‌توانید.

از استرس شغلی و فشار مالی تا افزایش سکته مغزی

یک مطالعه بین‌المللی جدید که به سرپرستی محققان سوئدی انجام شده است، هشدار می‌دهد که استرس کاری و نگرانی‌های مالی می‌تواند خطر سکته مغزی یا حمله قلبی را تا ۳۰ درصد افزایش دهد.

به گزارش دیلی میل، یک مطالعه جدید هشدار می‌دهد که تحمل استرس کاری و نگرانی‌های اقتصادی می‌تواند خطر ابتلا به سکته مغزی یا حمله قلبی را تا ۳۰ درصد افزایش دهد.

محققان در سوئد از یک نمونه بین‌المللی بیش از ۱۰۰ هزار نفری، خطر ابتلا به بیماری‌های قلبی عروقی را با سطوح بالای استرس مرتبط دانسته‌اند.

متخصصان نمی‌توانند به طور قطعی پیوندی را که یافته‌اند توضیح دهند و قطعا بگویند که سطح استرس بالا دلیل ابتلا به بیماری‌های قلبی عروقی است. با این حال، مطالعات قبلی نشان می‌دهد که سطوح بالای کورتیزول ناشی از تحمل استرس در طولانی مدت می‌تواند کلسترول خون، تری گلیسیرید، قند خون و فشار خون را افزایش دهد.

“آنیکا روزنگرن” نویسنده این مطالعه و استاد پزشکی در دانشگاه “گوتنبرگ” می‌گوید: دقیقاً مشخص نیست که چه چیزی باعث افزایش خطر ابتلا به بیماری‌های قلبی عروقی در میان افراد متحمل استرس شدید می‌شود. اما بسیاری از فرآیندهای مختلف در بدن، مانند تصلب شرایین و لخته شدن خون، ممکن است تحت تأثیر قرار گرفتن در معرض استرس باشند.

اگر می‌خواهیم خطر ابتلا به بیماری‌های قلبی عروقی را در سطح جهانی کاهش دهیم، باید استرس را به عنوان یکی دیگر از عوامل خطرناک که قابل تغییر است، در نظر بگیریم.

بیماری‌های قلبی عروقی اصطلاحی برای توضیح انواع بیماری‌هایی است که بر قلب یا رگ‌های خونی تأثیر می‌گذارد، از جمله بیماری عروق کرونر قلب(انسداد عروق) که می‌تواند باعث حملات قلبی، سکته مغزی و غیره شود.

بیماری‌های قلبی عروقی اولین علت مرگ و میر در سراسر جهان هستند و تخمین زده می‌شود که سالانه ۱۷.۹ میلیون جان خود را بر اثر ابتلا به همین بیماری‌ها از دست می‌دهند.

این تحقیق جدید بر اساس داده‌های جمع‌آوری‌شده بین ژانویه ۲۰۰۳ و مارس ۲۰۲۱ برگرفته از مطالعه آینده‌نگرانه اپیدمیولوژی شهری روستایی(PURE) است.
“PURE” بیش از ۲۰۰ هزار شرکت کننده دارد، اما این مطالعه جدید بر روی ۱۱۸ هزار و ۷۰۶ فرد بدون هیچ گونه سابقه بیماری قلبی عروقی متمرکز شده بود.

این افراد در ۲۱ کشور شامل چهار کشور پردرآمد از جمله کانادا، سوئد و امارات متحده عربی، ۱۲ کشور با درآمد متوسط ​​از جمله برزیل، لهستان، آفریقای جنوبی و پنج کشور کم درآمد از جمله هند، پاکستان و زیمبابوه زندگی می‌کردند.

گفتنی است که مردم کشورهای بزرگ غربی از جمله بریتانیا و ایالات متحده و کشورهای پرجمعیت از جمله چین، روسیه و ژاپن به شکل قابل‌توجهی در این نمونه غایب بودند.
شرکت کنندگان در این مطالعه اعم از زن و مرد، ۳۵ تا ۷۰ سال سن داشتند، اگرچه میانگین سنی آنها در زمانی که مطالعه شروع شد، ۵۰ سال بود.

در ابتدا از آنها سؤالاتی در مورد میزان استرس متحمل شده در سال گذشته پرسیده شد که در مقیاسی از صفر (بدون تحمل استرس) تا سه(تحمل استرس شدید) رتبه‌بندی شدند.

استرس به عنوان احساس عصبی، تحریک‌پذیر یا اضطراب به دلیل عواملی در محل کار یا خانه، داشتن مشکلات مالی یا تجربه رویدادهای دشوار و زمان‌های چالش برانگیز در زندگی تعریف می‌شود.

چنین رویدادها و زمان‌هایی شامل طلاق، بیکاری، سوگواری یا بیماری جدی در یکی از اعضای خانواده است.

استرس، فشار عصبی یا فشار روانی در روانشناسی به معنی احساس نوعی فشار و تنش عصبی است. تنش و هر محرکی که در انسان، ایجاد تنش کند، استرس‌زا نامیده می‌شود. مقدار کمی استرس می‌تواند دارای فوایدی از جمله افزایش تحرک و انگیزه در افراد باشد. این نوع استرس، استرس مثبت نامیده می‌شود، اما استرس شدید می‌تواند علاوه بر ایجاد مشکلات و بیماری‌های روانی مانند افسردگی، باعث ایجاد مشکلات بدنی مانند سردردهای تنشی و افزایش احتمال ابتلا به سرطان، سکته قلبی و سکته مغزی در افراد شود.

عامل ایجاد استرس ممکن است عاملی درونی یا عاملی محیطی باشد. این عوامل همچنین می‌تواند در افراد مختلف، متفاوت باشد و عاملی برای فردی ایجاد استرس کند، ولی در فرد دیگر، ایجاد استرس نکند. مشکلات مربوط به اقتصاد، کار یا تحصیل، تغییر شغل، نقل مکان به یک شهر جدید، ازدواج، بازی‌های پرتَنش، مرگ نزدیکان و وجود یک بیماری مهم در خانواده از جمله عوامل بیرونی ایجاد فشار عصبی هستند. علائم استرس شامل اضطراب، مشکلات خواب، عرق کردن، از بین رفتن اشتها و مشکل در تمرکز و حافظه است.

از بین شرکت‌کنندگان در این مطالعه جدید، ۷.۳ درصد از آنها تحت استرس شدید، ۱۸.۴ درصد در معرض استرس متوسط، ۲۹.۴ درصد تحت استرس کم و ۴۴ درصد نیز بدون استرس بودند.

افرادی که تحت استرس شدید قرار گرفته بودند، کمی جوان‌تر بودند و اغلب با عواملی نظیر سیگار کشیدن یا چاقی همراه بودند و بیشتر در کشورهای پردرآمد زندگی می‌کردند.

این افراد تا ماه مارس ۲۰۲۱ پیگیری شدند که به این معنی بود که میانگین دوره پیگیری آنها ۱۰ ساله بود.
در این مدت، ۵۹۳۴ حادثه قلبی عروقی به شکل سکته قلبی، سکته مغزی یا نارسایی قلبی ثبت شد.

برای شرکت‌ کنندگانی که استرس بالایی داشتند، خطر ابتلا به یکی از انواع بیماری‌های قلبی عروقی ۲۲ درصد، حمله قلبی تا ۲۴ درصد و سکته مغزی تا ۳۰ درصد افزایش یافت.

به گفته محققان، تمایز کلیدی این مطالعه جدید که در مجله JAMA Network Open منتشر شده است، این است که سطوح استرس در آن قبل از ابتلا به بیماری‌های قلبی عروقی طبقه بندی شده است، چرا که مطالعات قبلی به دنبال تعیین سطح استرس در افرادی بود که قبلاً دچار حمله قلبی یا سکته مغزی شده بودند که همین امر ممکن است بر پاسخ‌ها تأثیر گذاشته باشد.

با این حال، این مطالعه نمی‌تواند پاسخ دهد که آیا استرس، تأثیر حاد یا مزمن‌تری دارد یا اینکه آیا تأثیر آن در بین کشورهای با درآمد و سطح رفاه مختلف، متفاوت است یا خیر.
محدودیت‌های دیگر در این مطایعه نیز شامل سؤالات ساده و تا حدی ذهنی است که از شرکت ‌کنندگان پرسیده می‌شود و البته این واقعیت که بسیاری از کشورهای جهان در برنامه “PURE” گنجانده نشده‌اند.

چندین مطالعه قبلاً به ارتباط بین استرس و مشکلات قلبی عروقی پرداخته‌اند، از جمله یک مطالعه که در اوایل سال جاری منتشر شد و نشان داد که سطح بالای هورمون‌های استرس با خطر ابتلا به فشار خون بالا و حوادث قلبی عروقی مرتبط است. این تحقیق که در ماه سپتامبر در مجله Hypertension منتشر شد، ۴۰۰ آمریکایی را برای بیش از یک دهه دنبال کرده بود.

“کسوکه اینو” سرپرست تیم تحقیق از دانشگاه “کیوتو” در ژاپن گفت: هورمون‌های استرس “نورپی‌نفرین”، “اپی‌نفرین”، “دوپامین” و “کورتیزول” می‌توانند با استرس ناشی از رویدادهای زندگی، کار، روابط، امور مالی و موارد دیگر افزایش پیدا کنند.

همچنین دانشمندان دانشکده پزشکی دانشگاه “هاروارد” برای اولین بار در سال ۲۰۱۷ ادعا کردند که به طور مستقیم تحمل اضطراب و استرس را با بیماری‌های قلبی عروقی مرتبط می‌دانند.

مغز «مردان» از زنان بزرگتر است

مغز مردان در مقایسه با مغز زنان تنها ۱۰ درصد بزرگتر است؛ این درحالی است که زنان در فعالیت‌های روزمره از دو نیمکره استفاده می‌کنند ولی بیشترین اتکای مردان بر یک نیمکره است.

دکتر علیرضا زالی، استاد بیماری‌های مغز و اعصاب و رئیس دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی دروبینار تمایزهای عملکرد مغز بانوانبه بررسی فرضیه تفاوت بین عملکرد مغز زنان در مقایسه با مردان پرداخت و افزود: مغز مردان در مقایسه با مغز زنان تنها ۱۰ درصد بزرگتر است و این درحالی است که این تفاوت مشخصا معطوف به مغز نیست و به دلیل بزرگتر بودن جثه و اندام آقایان این تفاوت موضوعی عادی و ارتباطی به نحوه عملکرد مغز ندارد.

زالی با اشاره به این موضوع که مغز انسان ۲ درصد وزن بدن انسان را تشکیل می‌دهد،خاطرنشان کرد: در هیچ جای بدن چنین اندامی وجود ندارد که با ۲ درصد وزن بالاترین کارکرد را داشته باشد؛ به طور مثال ۱۰ میلیارد یافته عصبی و تخصصی در مغز وجود دارد که چنانچه که اگر ارتباطات آن رابررسی کنیم این عدد به یک هزار میلیارد ارتباط می رسد.

به گفته رئیس دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی در عین حال که وزن مغز خانم ها در مقایسه با آقایان اندکی کمتر است ولی میزان تراکم سلول های عصبی به ویژه دربخش‌هایی از مغز در زنان متراکم تراز مردان است، این چگالی و تراکم بیشتر یکی از مهمترین تمایز در عملکرد را رقم می‌زند.

این فوق تخصص مغز و اعصاب با اشاره به این موضوع که مغز در دوران جنینی، الگوی واقعی مغز زنانه است، تاکید کرد: از اواخر ماه دوم و شروع ماه سوم جنینی به دلیل ترشح هورمون تستوسترون به تدریج این الگو تغییر می‌کند، در آقایان الگوهای دیگری عامل تغییر در عملکرد مغز است، وجود هورمون آندروژن این الگو را تغییر می‌دهد.

بزرگتر بودن حجم مغز دلیل بر بیشتر بودن هوش و فراست بالاتر است؟

طبق تحقیقات در جنین دختر زمانی که مغز شکل می‌گیرد، بخشی که نیمکره راست و چپ را به هم وصل می‌کند با شدت و عمق بیشتری تکامل پیدا می‌کند.

رئیس دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی با طرح این سوال که آیا واقعا بزرگتر بودن حجم مغز دلیل بر بیشتر بودن هوش و فراست است، پاسخ داد:مغز فیل سه برابر مغز انسان است؛بنابراین بزرگتر بودن حجم مغز نشان دهنده هوش بالاتر نیست.

به گفته وی تفاوت واضحی بین ضریب هوشی بین دختربچه‌ها و پسربچه‌ها وجود ندارد.

زالی در ادامه به انجام روش‌های استدلالی و پرهیز از اعمال خشونت در زنان در مقایسه با مردان اشاره کرد و گفت: در قدامی ترین بخش مغز منطقه‌ای به نام لوب پیشانی وجود دارد؛ استدلال‌های منطقی، تمرکز بیشتر، کنترل روش‌های خشونت بار و تکانه‌های هیجانی را مرهون این منطقه از مغز هستیم؛ این در حالی است که این منطقه از مغز انسان به طرز چشمگیری در خانم‌ها بزرگتر از آقایان است و خون بیشتری هم در این قسمت مغز خانم در مقایسه با آقایان در جریان است.

رئیس دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی در ادامه به کارکرد بخش دیگری از مغز اشاره به نام شکنج مستقیم اشاره کرد و افزود: این بخش مسئول تحلیل داده‌های اجتماعی را عهده دار است، در بانوان و دختر بچه‌ها این بخش از مغز بزرگتر است؛به همین دلیل زنان در تفکرات اجتماعی به مراتب از آقایان جلوترند.

وی تاکید کرد: در زنان ارتباط بین نیمکره راست و چپ به مراتب فراتر از آقایان است، زنان در فعالیت‌های روزمره، اجتماعی خلاقانه از دو نیمکره استفاده می‌کنند ولی بیشترین اتکای مردان بر یک نیمکره است.

زالی در ادامه با اشاره به رابط ضخیمی که بین نیمکره راست و چپ وجود دارد، گفت: از این رابط بسیار مهم ۱۹۰ میلیون فیبرعصبی عبور می‌کند که این رشته‌ها در زنان متراکم تر از مردان است.

رابط قدامی؛ علت اصلی تمایزدر ارتباطات کلامی بانوان
فوق تخصص مغزواعصاب دانشگاه با بیان این موضوع که رابط قدامی ۲۳ درصد در خانم‌ها بزرگتر از آقایان است توضیح داد: اوج این تمایزدر ارتباطات کلامی دیده می‌شود؛چرا که مهمترین علت دایره کلمات و واژگان بیشتر، در نیمکره چپ قرار دارد، حال اگر بین مغز خانم ها و آقایان تفاوتی قائل شویم این مرکز در خانم ها در مقایسه با آقایان بزرگتر است. مثال بارز آن زودتر صحبت کردن دختر بچه‌ها درمقایسه با پسران است.

رئیس دانشگاه با اشاره به این که دایره کلمات در دختربچه ها سه برابر پسرپچه هاست تاکید کرد: این درحالی است که سرعت صحبت کردن خانم‌ها در مقایسه با آقایان ۱.۵ تا ۳ برابر است.

زالی ادامه داد: وابستگی مغز آقایان برای صحبت کردن به نیمکره چپ معطوف است و این درحالی است که خانم ها توانایی استفاده از هر دونیمکره مغز را به صورت همزمان دارند؛ به شکلی که مردان در مقایسه با زنان زمانی که دچار حملات سکته مغزی می‌شوند وضعیت پیچیده تری را تجربه می کنند.

به گفته وی توجه به ابعاد عاطفی و مهرورزانه در خانم‌ها قوی تر از آقایان است؛چرا که قسمتی از مغز که هیجانات عاطفی را کنترل می‌کند در خانم‌ها متراکم تر، عمیق ترو بزرگتر از مردان است.

زالی در بخش دیگری با بیان این موضوع که بخشی از مغز که بادامک نام دارد، مربوط به انجام رفتارهای هیجانی و خشونت آمیز است، اذعان داشت: این بخش در پسربچه ها بزرگتر از دختر بچه ها است به همین دلیل رفتارهای تهاجمی در مردان بیشتر از زنان است.

وی زنان را در یادآوری خاطرات توانمند تر از مردان دانست و ادامه داد: نکته اینجاست که ماندگاری و یادآوری خاطرات، خصوصا خاطرات تلخ در خانم ها بیشتر از مردان جلب توجه می کند.

وی تاکید کرد: خانم ها قدرت چهره خوانی متمایز خود را مدیون ارتباط مناسب بین بخش بینایی و ادراکی مغز هستند، این درحالی است که خانم ها از روزهای آغازین زندگی قدرت چهره خوانی دارند، توانایی که در آقایان وجود ندارد.

زالی به بررسی بخش دیگری از ویژگی های عملکرد مغز بانوان پرداخت و ادامه داد: به بیان روشن تر نیمکره چپ به عنوان نیمکره استدلالی شناخته می‌شود و نیمکره راست بخش شهودی را عهده دار است؛ این درحالی است که زنان می توانند همزمان از هر دونیمکره به صورت همزمان استفاده کنند.

توضیحاتی درباره هورمون پرژسترون به عنوان هورمون عاطفه و مهرورزی در خانم ها و ترشح این هورمون در مغز در آستانه مادر شدن و فرزندآوری از دیگر مواردی بود که دکتر زالی در این وبینار توضیحاتی درباره آن ارایه داد.

پردازش مغز از جزء به کل و توجه و تفکیک رنگ‌ها توسط مغز بانوان از دیگر نقاط برجسته مغز بانوان بود که رییس دانشگاه به آن پرداخت و افزود: برقراری تعاملات اجتماعی در خانم ها به مراتبط از آقایان قویتر است و این مهم مربوط به بخشی از مغز به نام شکنج منفرد است. این بخش به شدت در بحث ادراک و عواطف نقش آفرینی می‌کند که در زنان به مراتب حجیم تر از آقایان است.

فوق تخصص مغزواعصاب دانشگاه با بیان این که بر اساس مطالعات و آمار برخی بیماریهای مربوط به مغز و اعصاب در مردان به مراتب بیشتر از زنان دیده می‌شود، خاطرنشان کرد: این موضوع به تفاوت عملکرد مغز بین دوجنس بستگی دارد، اوتیسم دوبرابر در پسران بیستر دیده می شود و روان پریشی، بیش فعالی، اختلال در تمرکز، رفتارهای خشونت آمیز و اختلال شخصیتی در مردان شیوع بالاتری نسبت به زنان دارد.

زالی با بیان این موضوع که زنان و مردان در یک درصد ژن با هم تفاوت دارند،گفت: مغز بانوان کاراتر، اجتماعی تر و عاطفی تر از مردان آفریده شده و بخش زیادی از عملکرد موفق بانوان از این موضوع سرچشمه می‌گیرد و این درحالی است که خانم‌ها به مراتب از نظر قدرت شنیداری از آقایان قویتر هستند و اصوات را با فرکانس بالاتر درک می‌کنند.

چرا زنان تحصیل‌کرده به دعانویس و فال‌گیر مراجعه می‌کنند؟

پژوهشگران جامعه‌شناسی با انجام یک مطالعه کیفی دلایل مراجعه زنان تحصیل‌کرده به دعانویس و فال‌گیر را بررسی کردند.

انسان‌ها از گذشته تا کنون، همواره در تلاشند تا مشکلات، کمبودها و نارسایی‌های زندگی خود را کاهش دهند و یا بر طرف کنند. در این راستا از انواع روش‌های سازگار با موازین عقلانی و منطقی و روش‌های غیر متعارف و غیر رسمی استفاده می‌کنند.
  اطلاعات دقیقی در مورد این‌که مردم امروز چقدر از روش‌های عامیانه برای حل مشکلات استفاده می‌کنند، وجود ندارد؛ ولی برخی مشاهدات حاکی از این است که نسبت بالایی از مردم و حتی برخی افراد تحصیل‌کرده به این روش‌ها گرایش دارند.

بر همین اساس پژوهشگران جامعه‌شناسی دانشگاه خوارزمی با انجام یک مطالعه، عوامل زمینه‌سازی که باعث می‌شود زنان تحصیل‌کرده، از دعانویسی و فالگیری استفاده کنند را بررسی کردند.

برای انجام این مطالعه از روش کیفی استفاده شد و با ۱۶ نفر از زنان ساکت شهرستان رشت که به اماکن فال‌گیری و دعانویسی مراجعه داشتند، مصاحبه انجام شد. پس از انجام مصاحبه، مصاحبه‌های ضبط‌شده به متن نوشتاری تبدیل شد و مورد تحلیل قرار گرفت.

تحلیل مصاحبه‌ها نشان داد که دلایل مراجعه به دعانویس و فال‌گیر شامل مواردی چون حل مشکلات مالی مانند بیکاری، کسب درآمد و رونق کار، پیدا شدن اشیا گم‌شده، درمان بیماری‌های جسمی و روانی و حل مسائل و مشکلات ازدواج مانند اختلاف زن و شوهر، شکست رابطه عاطفی و بخت‌گشایی است.

یافته‌های این تحقیق حاکی از این است که «فرآیند جامعه‌پذیری»، «باور به فرهنگ این‌جهانی و آن‌جهانی»، «برخی تمایلات روان‌شناختی»، «مدرن‌شدن سازوکارهای فال‌گیری و دعانویسی» و «گروه مرجع فرد»؛ شرایط زمینه‌ساز مراجعه افراد به فال‌گیر و دعانویس می‌شود.


نقش خانواده و جامعه در شیوه تفکر افراد
جامعه‌پذیری؛ فرآیندی است که طی آن شیوه‌های تفکر و قالب‌های ذهنی،‌ مطابق با ویژگی‌های فرهنگی جامعه فراگرفته می‌شود. گفتگو با مشارکت‌کنندگان در این تحقیق نشان می‌دهد که زنان به دلیل نوع تربیت خاصی که از طریق خانواده کسب کرده‌اند، به دعانویس و فال‌گیر مراجعه می‌کنند.

بر اساس یافته‌های این مطالعه؛ یکی دیگر از شرایط زمینه‌ساز مراجعه به این مکان‌ها، «باور به فرهنگ این‌جهانی و آن‌جهانی» است. منظور از این باور؛ اعتقاد به باورهای ماوراءالطبیعه است که به صوت میراث اجتماعی در ذهنیت افراد جامعه و فرهنگ عامه نهادینه شده است. بر اساس مشاهدات و مصاحبه ها در این مطالعه؛ زنان به دلیل فقدان فرهنگ مشاوره و داشتن جهان‌بینی متافیزیکی به اماکن دعانویسی و فال‌گیری مراجعه می‌کنند.

نتایج این مطالعه حاکی از این است که تمایلات روان‌شناختی، یعنی نیازهای روانی و شخصیتی مراجعه‌کنندگان نیز یکی از علت‌های گرایش به دعانویسی و فال‌گیری است. در دنیای کنونی، زندگی روزمرّه به سمت عقلانیت روزافزون پیش می‌رود، این روند به نادیده گرفته شدن نیازهای عاطفی و روانی مردم منجر شده است. به دلیل فردگرایی و سلطۀ بُعد عقلانی، بخشی از نیازهای روانی و عاطفی افراد، تأمین نشده است. در این بین، دعانویسی و فال‌گیری برای مراجعه کنندگان، به مثابه کانونی برای خودگشودگی و بیان مشکلات عاطفی وروانی عمل می‌کند تا بتوانند بر شرایط نامتعیّن و نامعلوم، نظارت داشته باشند. روش‌های یادشده، در شرایط ناگوار و وقایع توجیه ناپذیر و پرمخاطره، به افراد امید و اطمینان و آرامش خاطر می‌دهد.

مقولۀ مدرن شدن، یکی از شرایط مداخله‌گر در مراجعه افراد به فال‌گیری و دعانویسی است. برخلاف گذشته، امروزه با پیشرفت روزافزون فناورهای ارتباطی، برقراری روابط، بدون حضور در مکان مشترک و از فاصله دور هم امکان‌پذیر است و موجب شده است که افراد، بدون ارتباط متقابل از طریق اینترنت و فناوری‌های ارتباطی، وارد تعامل و بده بستان شوند. بنابراین، براساس تجربۀ مصاحبه شوندگان، دسترسی آسان به دعانویسی و فال گیری در شیوع این شیوه ها در جامعه، مؤثر است.

همچنین گروه مرجع، یکی دیگر از شرایط مداخله‌گر در گرایش به دعانویسی و فال‌گیری است. این مفهوم بدان معناست که زنان مراجعه‌کننده، به واسطه تشویق و ترغیب گروه‌های مرجع اعم از دوستان و آشنایان، جذب این موارد می‌شوند و عقاید و توصیه‌های این گروه را ملاک مقابله با مشکلات خود قرار می‌دهند.


درماندگی؛ یک عامل مهم در مراجعه به فال‌گیر و دعانویس
پژوهشگران این مطالعه می‌گویند: تحلیل صحبت‌های شرکت‌کنندگان نشان می‌دهد که آن‌ها هنگام درماندگی در مواجهه با مشکلات خود و به دلیل غلبه باورهای فرامادی، به دعانویسی و فال‌گیری روی می آورند. به طور کلی، فقدان مهارت‌های لازم برای چاره‌جویی از مشکلات زندگی، ناامیدی از کارایی روش‌های معمول، فقدان فرصت‌های دستیابی به منابع ارزشمند، نفوذ اعتقادات دینی و باورهای خانوادگی، احساس ناکارآمدی روش‌هایی که متخصصان مشاوره پیشنهاد می‌کنند، تأثیرپذیری از اطرافیان و دیگران درگرایش به فال‌گیری و دعانویسی مداخله داشته است.

به همین دلیل محققان مفهوم «درماندگی و باورهای فرامادی» را به عنوان مفهوم اصلی توضیح‌دهنده این پدیده، پیشنهاد می‌کنند.

به گفته این محققان؛ با آن‌که تجربه مراجعان از نظر حل مشکلات فردیشان متفاوت است و برخی از افراد، نه تنها هیچ نتیجه‌ای از مراجعه به فال‌گیر و دعانویس نگرفته‌اند؛ بلکه حتی مشکلات جدیدی هم برایشان ایجاد شده است. اما نکته جالب، این است که این تجربه منفی، باعث نشده که آن‌ها به طور کلی از دعانویسی و فال‌گیری منصرف شوند. آنان ناتوانی دعانویس و فال‌گیر را به ماهیت پدیدۀ فال‌گیری و دعانویسی تعمیم نمی‌دهند و این امر، معرف دیگری برای رسوخ باورهای فرامادی در بین مصاحبه‌شوندگان است.

پژوهشگران این مطالعه اعتقاد دارند که در صورتی که نهادهای جامعه، از کفایت لازم برای رفع مشکلات مردم و حمایت از آن‌ها برخوردار نباشند، این احتمال که افراد از طریق سازوکارهای شخصی و استفاده از روش‌های غیرمتعارف به مقابله با مشکلات بپردازند، افزایش می‌یابد.


تحصیلات دانشگاهی به تنهایی موثر نیست
همچنین عنوان می‌کنند: تحصیلات دانشگاهی، به تنهایی نمی‌تواند مشی زندگی زنان را تغییر دهد و انتخاب‌های آنان را به سوی یک چارچوب عقلانی محض هدایت کند. زنان تا زمانی که در حالت استیصال قرار داشته باشند و از دستیابی به منابع و فرصت‌های ارزشمند (ثروت، قدرت، معرفت و منزلت) محروم باشند، این احتمال وجود دارد که در شرایط بحرانی و در تنگناهای زندگی، به حداقل فرصت‌های موجود که گاه ممکن است غیرمنطقی و نامتعارف هم باشد، روی آورند.

از نظر این پژوهشگران؛ «دیرپا بودن سنت‌ها» نکته‌ای است که باید به آن توجه داشت. شیوه‌های سنتی انجام امور؛ حتی اگر چندان عقلانی و منطقی هم نباشند و حتی اگر جامعه در مسیر توسعه و تجدد، آنان را به حاشیه رانده باشد، باز هم به طورکامل منقرض نمی‌شوند. گاهی حتی افراد تحصیل‌کرده از طریق به کارگیری این روش‌ها ناخواسته و یا به طور غیرمستقیم به بازتولیدشان کمک می‌کنند.
در انجام این تحقیق سید حسن سراج‌زاده و فاطمه جواهری؛ دانشیاران گروه جامعه‌شناسی دانشگاه خوارزمی و سارا افلاکی؛ دانشجوی دکتری دانشگاه شهید بهشتی، مشارکت داشتند.

یافته‌های این مطالعه به صوت مقاله علمی با عنوان «زمینه‌ها و پیامدهای بهره‌گیری از دعانویسی و فال‌گیری مطالعه‌ نمونه‌ای از زنان تحصیل‌کرده شهر رشت» در فصل‌نامه مطالعات فرهنگی و ارتباطات، منتشر شده است.

 این مقاله برگرفته از پایان‌نامه کارشناسی ارشد فاطمه جواهری است و در دانشگاه خوارزمی انجام شده است.

مصاحبه شبکه سلامت

به اطلاع میرساند مصاحبه زنده تلفنی دکتر رفیعی پور با شبکه سلامت فردا 12 فروردین ماه 1400 ساعت 10:30 تا 10:45 انجام می گردد.

سال نو مبارک

ضمن تبریک سال نو به اطلاع درمان جویان محترم میرساند کلینیک روانشناسی تارا از تاریخ 14 فروردین ماه 1400 آماده ارائه خدمات روانشناسی و مشاوره به همه عزیزان می باشد.

دوره آنلاین انتخاب رویکرد در روان درمانی

دوره آنلاین انتخاب رویکرد در روان درمانی ، در مرکز روان شناسی و مشاوره تارا در روز جمعه 8 اسفند برگزار می گردد. این دوره توسط دکتر امین رفیعی پور دکتری تخصصی روان شناسی سلامت. و عماد شاه صفی عضو انجمن روان شناسی ایران و آمریکا تدریس می شود. این دوره 6 ساعت بوده. در پایان آن به شرکت کنندگان مدرک معتبر از سازمان نظام روانشناسی و مشاوره ارائه می شود. جهت کسب اطلاعات بیشتر و ثبت نام با شماره های 88874333 و 88205384 ویا 09039232808 تماس حاصل نمایید.