خروج از رابطه مسموم با همسر خودشیفته
خودشیفتهها وقتی در جمع هستند بسیا خردمندانه و فیلسوفانه نسبت به وضعیتِ دیگران ابراز همدلی میکنند و نگرانیهای خودشان را از این بابت ابراز میکنند، اما در حقیقت، آنها قادر نیستند که محبتِ گرم و خالصانهای نسبت به دیگران داشته باشند.
روابط با خودشیفتهها اغلب مانند داستان پریان آغاز میشود، بهطوری که قربانیِ وابسته اغلب بسیار سریع شیفته نمای فریبنده آنها میشود.
خودشیفتهها اغلب دلربا، دارای کاریزما و بااعتمادبهنفس بالا هستند؛ بنابراین شریک رابطه خیلی آسان جذب دامِ پرکشش آنها میشود.
اما وقتی رفتهرفته نقاب از چهره آنها برداشته میشود و خودِ واقعیشان آشکار میگردد و ویژگیها شخصیتیِ «یک کودکِ بدخلق و بهانهگیر یا یک آزارگر و قلدرِ وحشتناک» ظاهر میشود، آنوقت یک شریک عاطفی که در بدو امر شما را بمباران عاشقانه کرده بود، تبدیل به شریکی سمی میشود.
اختلال شخصیت خودشیفته یک وضعیتِ ذهنی است که فرد مبتلا به آن اهمیتِ بسیار زیادی برای خودش قائل است و نیازمندِ توجه افراطی از سوی دیگران است و هیچ احساس همدلیای نسبت به دیگران ندارند.
رواندرمانگرِ آمریکایی، مایکل پادرِیگ آکتون، در کتابش با عنوان «یادگیریِ چگونگی ترک رابطه»، میگوید فرار از یک خودشیفته میتواند از ترک مخدرترین داروها سختتر باشد.
او میگوید افرادی که وابسته جذابیتهای فرد خوشیفته میشوند، اغلب خودشان آسیبپذیر هستند و مدام برای حس عشق و توجهی که شریک سمی رابطهشان به صورت جعلی به آنها نشان داده است، احساس عطش و گرسنگی دارند.
او در کتابش توضیح میدهد که افراد چگونه خودشیفته میشوند و چطور میتوان از نشانههای آشکار پی به خودشیفته بودنِ افراد برد و چطور میتوان از یک رابطه طولانیمدت مسموم، بیرون آمد و بهبود پیدا کرد.
ویژگیهای شخصیتی یک فرد خودشیفته چیست؟
علیرغم این فرضیه که میگوید خودشیفتهها احساس ارزش به خودشان عالی است، مایکل آشکار میسازد که خودشیفتههایی که از اختلال رنج میبرند، درحقیقت، «بهصورت مزمن احساس تهی بودن» میکنند و از این میترسند که دیگران «متوجه احساس بدبختی آنها که ناشی از احساس تهی بودن است»، بشوند.
او میگوید آنها مدام مراقب هر بعدی از ظاهر، رفتار و محیطشان هستند که به کاملترین شکل ممکن عرضه شود؛ زیرا تمایل دارند که از این ویژگیها برای اعمالِ «احساس برتریِ خود به دیگران» و اثبات ارزشمندیشان استفاده کنند.
مایکل میگوید خودشیفتهها «بازیگران بینقصی» هستند و یکی از رایجترین نشانههای آنها «طوفانِ عاشقانهای است که قربانی بیچاره را در همان بدو امر از پا درمیآورد.»
او توضیح میدهد، چهره واقعی یک خودشیفته زمانی نمایان میشود که او احساس میکند در حالِ ازدستدادنِ کنترل بر شریک عاطفی و محیطش است و این افراد باور دارند که «کوچکترین نمایشی از نقطهضعفهایشان آنها را در مقابل حمله دیگران آسیبپذیر میکند.»
مایکل با اشاره به نظریهای که دلروی پاولهاوس و کوین ویلیامز در سال ۲۰۰۲ مطرح کردند، میگوید خودشیفتهها سهگانه شخصیتیای که با عنوان «گروه تاریک» شناخته میشود، را نمایش میدهند.
او توضیح میدهد که ترکیبی از خودشیفتگی، ماکیاولیسم و جامعهستیزی (سایکوپتی) به صورت بیشوکم در همه افراد ممکن است مشاهده شود، اما این ویژگیها در افرادی که از اختلال خودشیفتگی رنج میبرند، بسیار شدید است.
خودشیفتگان از میزانِ درد و رنجی که برای سایرین ایجاد میکنند، آگاه هستند، اما همدلی بسیار اندکی نسبت به آنها دارند؛ زیرا فقدانِ هوشِ عاطفیشان را به عنوان «نقطه قدرتشان در نظر میگیرند که باعث میشود نسبت به هر فرد دیگری که در اطرافشان قرار دارد، احساس برتری کنند.»
چرا افراد خودشیفته میشوند؟
درحالیکه هنوز علت مشخصی برای این اختلال شناسایی نشده است، مایکل میگوید میتوان دو دلیل احتمالی را برای این وضعیت برشمرد.
یا شخص از خانوادهای میآید که نیازهایش برطرف نشده و با او با بیرحمی رفتار شده است؛ یا تحسین و تمجیدهای فراوانی را تجربه کرده است و به عنوان یک کودک هیچ نظمی در زندگی نداشته است.
مایکل میگوید نمیتوان گفت که خودشیفتگی صرفاً ناشی از ژنتیک یا نحوه فرزندپروری است، زیرا در یک خانواده ممکن است برخی از فرزندان خودشیفته و برخی غیرخودشیفته باشند.
او مینویسد: «خودشیفته کودکی است که هرگز بزرگ نشده است. خودشیفتهها میتوانند در خانوادههایی پدید بیایند که هیچ توجه عمیقی به فرزندان در آن وجود نداشته است؛ یا در نقطه مقابل در خانوادههایی پرورش پیدا کنند که آنقدر توجه به آنها میشود که به اصطلاح «لوس» میشوند.»
«رشد عاطفی افراد خودشیفته در سنین ۵ تا ۷ سالگی متوقف میشود و بخش عینی تعدیلکننده مغز آنها که رفتارها و تأثیرات را میسنجد، هرگز توسعه پیدا نمیکند. این باعث میشود که آنها به شدت تنشی و دربیشتر اوقات تهاجمی باشند.»
چه کسانی احتمال دارد که قربانی خودشیفتگان شوند؟
آنهایی که در دام روابط سمی گرفتار میشوند را با عنوان «هموابسته» میشناسند. این اصطلاح زمانی ابداع شد که گروه معتادان کشف کردند که رفتارهای مضر اغلب توسط والدین یا اعضای خانوادهشان در آنها فعال شده است.
برای آنکه رابطه با یک خودشیفته شکل بگیرد، هموابستگی یک عنصر ضروری است و رواندرمانگرها میگویند کسانی که دچار خودشیفتگی هستند، استادان پیدا کردنِ این گروههای آسیبپذیر هستند تا بتوانند بر آنها کنترل اعمال کنند.
او میگوید خودشیفتگان شیفته پیدا کردن شریکی هستند تا بدینوسیله «با خودِ حقیرشان» تنها نمانند و نیاز شدید خود به برقراری رابطه را به عنوانِ شیفتگی نسبت به شریک زندگیشان جا میزنند.
هموابستهها اغلب از خانوادههایی هستند که مجبور بودهاند نیازهای والدین خود را برطرف کنند و آنها را به این واسطه خوشحال کنند، که وقتی وارد یک رابطه میشوند این رفتار به سمتِ شریک عاطفیشان تغییر جهت پیدا میکند.
آنها از طرد شدن میترسند و اغلب خودارزشمندیشان در بندِ تأیید شدن توسط دیگران است و نیازشان برای خشنود ساختنِ دیگران را با عشق اشتباه میگیرند.
چطور میتوانید تشخیص دهید که در دام یک خودشیفته گرفتار هستید؟
مایکل میگوید نخستین نشانه یک رابطه سمی برای یک فرد هموابسته، احساس گیجی است؛ او سردرگم است که چطور فردی مهربان و جذاب که در ابتدا عاشقش شده بود، تاایناندازه شخصیتِ متفاوتی را از خود بروز میدهد.
مایکل مینویسد: «فرد خودشیفته به ندرت آسیبشناسی کامل خود را یکباره به شریک زندگیاش نشان میدهد و اغلب نقصهای شخصیتی خود را آرامآرام نمایان میکند.
نشانه هشداردهنده دیگر که این رواندرمانگر «پاشنه آشیل» خودشیفتگان مینامد، نیاز آنها به ستودهشدنِ همیشگی است و اینکه با کوچکترین کمتوجهی برآشفته و خشمگین میشوند.
خودخواهی در هنگام برقراری صمیمت جنسی نیز یکی دیگر از هشدارهاست؛ خصوصاً اگر «خشونت و رفتارهای انحرافی» نشان دهند.
نشانه دیگر آن است که فرد خودشیفته هرگز مسئولیت نمیپذیرد. خودشیفتگان اغلب هم با مقصر دانستنِ قربانیان خود و همهمزمان با ابراز پیشمانیِ ساختگی با استفاده از عباراتی نظیر اینکه “دوستت دارم و قول میدهم که دیگر چنین رفتاری تکرار نشود”، آنها را تحمیق میکنند.
رواندرمانگرها میگویند خودِ واقعی خودشیفتگان زمانی شروع به ظهور و خودنمایی میکند و زمانی تهدیدهای جسمانی و روانی آنها آغاز میشود که قربانی آنچنان در رابطه غرق شده است که خروج از آن معمولاً کار دشواری است.
زندگی با یک خودشیفته
به گفته مایکل، کسانی که با یک خودشیفته زندگی میکنند، معمولاً نیازهای عاطفیشان برطرف نمیشود، زیرا شریک زندگی آنها همدلی ندارد و از اینکه همه توجهها به او نباشد عصبانی میشود.
مایکل مینویسد: «علیرغمِ اینکه خودشیفتهها وقتی در جمع هستند بسیا خردمندانه و فیلسوفانه نسبت به وضعیتِ دیگران ابراز همدلی میکنند و نگرانیهای خودشان را از این بابت ابراز میکنند، اما در حقیقت، آنها قادر نیستند که محبتِ گرم و خالصانهای نسبت به دیگران داشته باشند.»
او میگوید بچهدار شدن برای خودشیفتهها همیشه یک چالش است، زیرا توجه کامل شریک زندگیشان دیگر روی آنها نیست و این وقایع اغلب باعث میشود که آنها «رنگ واقعی» خودشان را نمایان کنند.
این رواندرمانگر که سالها با قربانیان خودشیفتگان کار کرده تا به آنها کمک کند از این روابط آزاردهنده خارج شوند، میگوید که خودشیفتگان معمولاً آرام آرام شرکای زندگیشان را که رابطه طولانی با آنها داشتهاند، کنار میگذارند.
او میگوید «عقده جکیل و هیل» که به این معنی است که افرادی که این اختلال را دارند میتوانند در یک لحظه «بسیار مطبوع جلوه کنند» و در لحظه دیگر، بسیار سرد و دور باشند، باعث میشود که شریک عاطفیِ هموابسته روی لبه تیغ راه برود که مبادا خشم آنها را برانگیزد یا آنها را ناراحت کند.
خودشیفتگان در پذیرش جنبه آسیبپذیر خود یا قبول مسئولیت افعالِ منفیشان بسیار آسیبپذیر هستند و اگر از آنها انتقاد شود، اغلب اطرافیانشان را به دلیل اثرگذاری بر رفتارشان سرزنش میکنند.
مایکل میگوید خودشیفتگان در روابط زناشویی اغلب نسبت به شریک زندگیشان رابطه «عشق-نفرت» را تجربه میکنند و اگر خشمگین شوند اغلب از توهینهای جنسی علیه شریکِ عاطفیشان استفاده میکنند.
او میگوید که خودشیفتگان اغلب برای به دست گرفتنِ کنترل رابطه از بیصداقتی و دروغ استفاده میکنند و آنقدر در فریبکاری دیگران استاد هستند و «در انجام چنین کاری ناخودآگاه» عمل میکنند که خودشان هم کمکم دروغهای خودشان را باور میکنند.
چطور از یک خودشیفته بهبودی پیدا کنیم؟
مایکل میگوید یکی از رایجترین مشکلاتی که قربانیِ خودشیفتگی بعد از خروج از یک رابطه آزاردهنده تجربه میکند، آن است که مدام خاطرات عاشقانه روزهای نخست رابطه را به خاطر میآورد و نمیخواهد قبول کند که آن خاطرات شاد واقعیتِ رابطه آنها نبوده است.
«آنها نمیخواهند بپذیرند که ۶ ماه یا ۱ سال نخستی که یکدلنهصددل عاشق شدند و روی ابرها راه میرفتند، هیچ معنایی نداشته است. آنها احساس میکردند که واقعاً در یک رابطه عاشقانه هستند، درحالیکه، آنها در واقع قربانیِ بهقلابافتاده بودهاند. هر زمانی که به نظر میرسد چیزی برای آنکه واقعیت داشته باشد، زیادی خوب و عالی است، متأسفانه باید نگران شد.»
مایکل میگوید: «سالها هم در بخشِ توانبخشیِ معتادان به مواد مخدر کار کردهام و هم به کسانی که در رابطه مسموم بودهاند، کمک کردهام تا خود را بازیابی کنند؛ با جرئت میگویم که جدا کردنِ یک فرد هموابسته از یک رابطه مسموم، ۱۰برابر سختتر از جدا کردنِ یک معتاد از مواد مخدر است.»
۶ مرحله برای خروج قربانی از رابطه مسموم با یک خودشیفته
مایکل از ۶مرحله نام میبرد که قربانی نیاز دارد برای خروج از یک رابطه مسموم با یک خودشیفته آنها را طی کند.
مرحله اول، مرحله پیشاتفکر، و زمانیست که قربانی مایل نیست که تغییر بکند و تشخیص هر رفتار مخربی که شریک زندگیاش انجام میدهد، «اغلب ناخودآگاه» رخ میدهد.
در این مرحله، قربانی باور دارد که نکات مثبت رابطه او به منفیهای رابطهاش میچربد.
مرحله بعدی، مرحله تفکر است که قربانی تمایل دارد که خودش را از رابطه «اعتیادواری» که به شریک زندگیاش دارد، خارج کند.
در این مرحله هم هنوز ممکن است که اشتیاق کمی به جدایی باشد و فرد همچنان به شریک زندگیاش وابسته باشد. ممکن است که قربانی اعتمادبهنفس پایینی داشته باشد و برای آنکه بتواند به مرحله بعدی حرکت کند باید قانع شود که نقاط منفی رابطه او از نقاط مثبتش بیشتر است.
مرحله آمادگی زمانی است که قربانی تشخیص میدهد که نیاز دارد فعالانه رابطه را تغییر دهد و شروع به سبک و سنگین کردنِ گزینههایش میکند و معمولاً در این مرحله مشورت با یک شخص سوم که رواندرمانگر است، آغاز میشود.
مرحله چهارم، مرحله تغییر است. در این مرحله تغییر فعالانه رخ میدهد و قربانی متوجه رفتار خود میشود و میپذیرد که چرا نیاز داشته که با یک خودشیفته وارد رابطه شود.
قربانی ممکن است که در این مرحله تا ۶ ماه باقی بماند تا آماده رفتن به مرحله بعدی که مرحله «حفظ و نگهداری» است، بشود. در این مرحله، فرد پیشرفت زیادی کرده است و خودآگاهی او بیشتر شده و عادتهای مثبت تازهای در خودش ایجاد کرده است، اما هنوز بهطور کامل از «اعتیاد» به شریک عاطفی خلاص نشده است.
مرحله آخر، مرحله پایاندادن به رابطه است که زمانی رخ میدهد که فرد خودانگاره خودش را دوباره خلق کرده و دیگر خودش را بر اساس اینکه دیگران چه حسی نسبت به او دارند، ارزیابی نمیکند.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.